فرمانده‌ای که پس ازجنگ میوه‌فروشی‌ومسافرکشی کرد و درسوریه شهید شد

فرمانده‌ای که پس ازجنگ میوه‌فروشی‌ومسافرکشی کرد و درسوریه شهید شد

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: شهید اصغر فلاح‌پیشه یکی از فرماندهان مدافع حرم است که ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ همراه با شهدایی چون حاج‌رضا فرزانه، مهدی ثامنی‌راد، سید احسان میرسیار و … در منطقه هوبر سوریه به شهادت رسید و با وجود این‌که پیکر شهدای همراهش پس از چندسال، تفحص و به میهن بازگشته، هنوز مفقودالاثر است و پیکری ندارد. تنها یک‌مزار یادبود در بهشت‌زهرای تهران وجود دارد که خانواده و دوستان این‌شهید گاهی به یادش گرد آن حضور پیدا کرده و از او می‌گویند.

فلاح‌پیشه به‌گفته اهالی خانواده و دوستانش شخصیتی بسیار شاداب و سرزنده داشته و شیطنت‌های مختلفی در سال‌های جنگ و پس از جنگ از او سر زده است. اما تقدیر دختر بزرگش مرضیه این بود که نیمه اردیبهشت ۱۳۹۵ در حالی‌که چندماه از شهادت پدرش می‌گذشت، با مهریه یک‌جلد قرآن، یک‌آینه‌شمعدان و ۵ سکه بهار آزادی پای سفره عقد بنشیند و با ورود به مجلس شادی و سرور، حاضران را یاد شهید فلاح‌پیشه انداخته و اشک‌شان را جاری کند.

کتاب «همت پنج به گوشم…» شامل روایت مستند و داستانی زندگی شهید فلاح‌پیشه نوشته سمیرا خطیب‌زاده، پاییز سال ۱۳۹۹ توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شد و هشتمین عنوان از مجموعه «مدافعان حرم» است که این‌ناشر چاپ می‌کند. با توجه به این‌که شهید فلاح‌پیشه بیش از دو دهه پس از جنگ تحمیلی و دفاع مقدس زندگی کرد، کتاب پیش‌رو تصویر واقع‌گرایانه‌ای از زندگی فرماندهان سال‌های جنگ و سختی‌های زندگی و معیشت‌شان ارائه می‌کند. فلاح‌پیشه نیز یکی از همان‌فرماندهانی است که پس از جنگ ناچار شدند علاوه بر حضور در مشاغل نظامی، شغل دومی هم داشته باشند تا از پس هزینه‌های زندگی بر بیایند.

در ادامه برگ‌هایی از زندگی این‌فرمانده مدافع حرم را براساس کتاب «همت پنج به گوشم…» ورق می‌زنیم؛

* شروع یک‌زندگی مشترک در گرماگرم جنگ

اصغر فلاح‌پیشه متولد بهمن‌ماه سال ۱۳۴۵ و اهل محله فلاح تهران است که همسایگی و فعالیت مشترک در مسجد محله باعث ازدواج با همسر آینده‌اش شد. دیدارهای ناشی از این‌فعالیت‌های مشترک به‌خاطر جمع‌آوری و سازماندهی کمک‌های مردمی به جبهه در مسجد بود. او ۲۲ ساله بود و همسرش ۱۸ ساله که ازدواج کردند. مراسم عروسی نیز ۱۳ آبان سال ۱۳۶۷ برگزار شد و فلاح‌پیشه که آن‌زمان در مخابرات لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) خدمت می‌کرد، شب عروسی با اورکت سپاه در مراسم حاضر شد. مهریه همسرش هم ۴۵ سکه بهار آزادی تعیین شد. خرید عروسی این‌زوج نیز به گفته همسرش، یک‌حلقه ۱۲۰۰ تومانی برای عروس و در مجموع ۳۰ تومان اسباب و لوازم بود. فلاح‌پیشه در آن‌برهه ترکشی از جبهه در پا داشت که درد زیادی به او تحمیل کرد.

یکی از خاطرات همسر این‌شهید از شروع زندگی مشترک‌شان جمله‌ای است که فلاح‌پیشه در بحث و شوخی به او گفته است: «… اولویت اول من جبهه است. شما اولویت دوم من هستی. بعد گفت همه رو برات تلافی می‌کنم.» این‌همسر شهید درباره دیگر ویژگی‌های اخلاقی شوهرش می‌گوید «پشت تلفن خیلی مهربان بود و راحت و بی‌دغدغه احساساتش را بیان می‌کرد. بهش نمی‌خورد این‌قدر احساساتی باشد.» وی همچنین در خاطرات خود گفته فلاح‌پیشه از شروع زندگی مشترک، آن‌قدر درگیر جبهه و جنگ بود که فرصت نشد برای ماه‌عسل با همسرش مسافرت برود.

* سال‌های جبهه

شهید فلاح‌پیشه سال ۱۳۶۳ پس از عملیات خیبر به مخابرات لشکر ۲۷ رفت. ۱۸ ساله بود که در این‌واحد وظیفه سیم‌بانی را به عهده گرفت و به‌خاطر جدید و سخت‌کوشی، طی مدت کمی مسئول بخش باسیم واحد مخابرات شد. سپس مسئولیت محور مخابراتی مهران، فاو و بعد جبهه غرب را به عهده گرفت.

سال ۱۳۶۴ و پیش از شروع عملیات والفجر ۸ مسئولیت هماهنگی مخابرات لشکر ۲۷ به فلاح‌پیشه سپرده شد تا هماهنگی با واحدهای لشکر ۲۷ و لشکرهای هم‌جوار را سروسامان دهد. در همان‌زمان پس از اجرای مأموریت‌های مخابراتی، همراه با گردان عمار در حمله شرکت می‌کرد.

او حین حضور در معرکه نبرد مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از ناحیه پا زخمی شد. پس سوارشدن به وسیله نقلیه برای انتقال به بیمارستان نیز از شدت خونریزی بی‌هوش شد. در بیمارستان نیز مشخص شد رگ‌های عصبی پایش قطع شده و حالتی شبیه به فلج دارد زمستان سال ۱۳۶۵ و حین اجرای عملیات کربلای ۵، فلاح‌زاده در حالی‌که مسئولیت هماهنگی خطوط مخابراتی را به عهده داشت، برای اعزام به خط درگیری داوطلب شد. او حین حضور در معرکه نبرد مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از ناحیه پا زخمی شد. پس سوارشدن به وسیله نقلیه برای انتقال به بیمارستان نیز از شدت خونریزی بی‌هوش شد. در بیمارستان نیز مشخص شد رگ‌های عصبی پایش قطع شده و حالتی شبیه به فلج دارد. به‌همین‌دلیل تسلطی روی راه‌رفتن نداشت و با عصا راه می‌رفت. او پس از ۱۰ روز حضور در بیمارستان مرخص شد.

یکی از خاطرات سردار حسین بهشتی فرمانده مخابرات لشکر ۲۷ از اصغر فلاح‌پیشه مربوط به روزهای تصرف فاو توسط ایران است. بهشتی می‌گوید شرایطی پیش آمد که بنا شد به صلاح‌دید شهید محمدرضا دستواره فرمانده لشکر ۲۷، جاده فاو_ام‌القصر با مواد منفجره منهدم شود. اما کسی از نیروها حاضر نبود با وانت مواد منفجره را به محل مورد نظر منتقل کند. فلاح‌پیشه داوطلب شد یک‌وانت خالی را در تاریکی شب به فاو برده و با مواد منفجره پرش کرده و به نقطه مورد نظر برگردد.

خاطره دیگری که مربوط به روزهای فاو است، نشان‌دهنده اهمیت ارتباط باسیم در واحد مخابرات است. چون ارتباط بی‌سیم ناامن بود و احتمالاً شنود مکالمات توسط دشمن و منافقین بسیار بالا بود. به‌همین‌دلیل تنها بستر ارتباطی امن و مطمئن ارتباط باسیم بود. فلاح‌پیشه در این‌زمینه موفق شد پس از چندروز سیم لازم را از رودخانه کرخه عبور داده و ارتباط تلفنی اردوگاه کرخه و پادگان دوکوهه برقرار کند. با وجود مسافتی بیش از ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر، چنین‌اتفاقی به‌گفته راویان خاطرات، شبیه به معجزه بود.

در یکی از عملیات‌ها، فلاح‌پیشه و جمعی از دوستانش سه‌روز تمام بدون غذا و امکانات در منطقه دشمن گرفتار شده و از گرسنگی، سر نخل‌ها را بریده و از ماده درونشان تغذیه می‌کردند. در همان‌روزها وقتی نیروهای خودی سنگر مخابراتی دشمن را هدف قرا دادند، صدای فریاد فلاح‌پیشه بلند شد: «آقا تو رو خدا نزن! این‌تجهیزاتو می‌خوایم!» سپس به‌سرعت خود را به سنگر دشمن رسانده و تجهیزات مخابراتی درون آن را برای استفاده خارج کرد. او همچنین زمانی که دکل تلفن دشمن و آنتن‌اش در تیررس دشمن بود، با پوشش آتش نیروهای خودی از دکل بالا رفته و مرکز تلفن آن را باز کرده و غنیمت گرفت. با تلاش او و همراهانش بود که یک‌مرکز تلفن به تجهیزات مخابراتی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) اضافه شد.

عملیات مرصاد هم به‌عنوان پایان‌بخش مأموریت‌های جنگی دوران دفاع مقدس، در کارنامه شهید فلاح‌پیشه به چشم می‌خورد. مأموریت تاسیس یک‌قرارگاه مخابراتی سیار به او داده شد که در نتیجه‌اش روی یک‌خودرو سیستم‌های مختلفی را قرار داد و پس از پیروزی در عملیات هم تا سه‌روز در منطقه درگیری باقی ماند. او و همراهانش سه‌روز یادشده را در یک‌خودروی تویوتا به سر بردند و به‌جز تنگه مرصاد تا پایان مرداد ۱۳۶۷ در مناطق جنگی باقی ماندند. در نهایت پس از آن‌که خیالشان از پایان جنگ آسوده شد، مهرماه ۱۳۶۷ به پادگان ولی‌عصر (عج) در تهران بازگشتند.

نزدیکان شهید فلاح‌پیشه روایت می‌کنند یکی از صحنه‌های دوران جنگ هیچ‌وقت از مقابل چشمان او کنار نمی‌رفت؛ وقتی پشت فرمان یک‌تویوتا نشسته و به‌سمت جبهه خودی عقب‌نشینی می‌کرد. اما ناچار بود چندمتر به چندمتر ترمز زده و از خودرو پیاده شود تا پیکر شهید یا مجروحی را پشت خودرو بگذارد. علتش هم این بود که می‌دانست هر پیکری که در منطقه بماند، زیر شنی تانک‌های عراقی له خواهد شد.

فرمانده‌ای که پس ازجنگ میوه‌فروشی‌ومسافرکشی کرد و درسوریه شهید شد

* پایان جنگ، شهادت دلخراش برادر و انتقال به تهران

با پایان جنگ، نمی‌شد امکانات مخابراتی لشکر ۲۷ را رها کرد. به همین‌دلیل فلاح‌پیشه به‌طور مرتب بین تهران و جنوب در تردد بود. این‌وضعیت یک‌سال طول کشید تا در نهایت به همسرش گفت بهتر است به جنوب بروند. به این‌ترتیب فلاح‌پیشه به‌اصطلاح خانه و زندگی خود را جمع‌کرده و به دزفول برد. پس از ۶ ماه برای مدت کوتاهی به تهران برگشت و بنا شد دوباره به جنوب برگردد. زندگی دوباره در جنوب برای چندماه طول کشید و فلاح‌پیشه دوباره به تهران نقل‌مکان کرد تا کنار برادر بزرگش امیر باشد که از عوارض شیمیایی سال‌های جنگ رنج می‌کشید و در بیمارستان بستری شده بود. او بنا را بر این گذاشته بود تا پس از یک‌هفته به جنوب بازگردد اما وضعیت وخیم برادرش مانع شد و مدتی را در تهران ماند. سپس بنا را بر این گذاشت که به جنوب برود و با فرماندهان خود برای گرفتن مرخصی و بازگشت به تهران هماهنگی کند. اما شهادت برادرش روی تخت بیمارستان باعث شد خود را به‌سرعت به تهران برساند.

به‌علت مفقودشدن پرونده جانبازی شیمیایی امیر فلاح‌پیشه، امکان اثبات جانبازبودن این‌شهید فراهم نشد. تنهاکاری که بنیاد شهید و امور ایثارگران انجام داد، این بود که اجازه داد امیر فلاح‌پیشه در قطعه شهدا به خاک سپرده شود. این، در حالی بود که امیر فلاح‌زاده که سال‌ها در جبهه حضور داشت و از بسیاری از خوشی‌های زندگی صرف‌نظر کرده بود، به‌علت عوارض شیمیایی جنگ، حتی نتوانست دارای فرزند شود به‌علت مفقودشدن پرونده جانبازی شیمیایی امیر فلاح‌پیشه، امکان اثبات جانبازبودن این‌شهید فراهم نشد. تنهاکاری که بنیاد شهید و امور ایثارگران انجام داد، این بود که اجازه داد امیر فلاح‌پیشه در قطعه شهدا به خاک سپرده شود. این، در حالی بود که امیر فلاح‌زاده که سال‌ها در جبهه حضور داشت و از بسیاری از خوشی‌های زندگی صرف‌نظر کرده بود، به‌علت عوارض شیمیایی جنگ، حتی نتوانست دارای فرزند شود. در نهایت هم به‌دلیل عوارض شیمیایی، اعضای بدنش یک به یک از کار افتاده و شهادت سختی را به او تحمیل کرد. دیدن این‌شرایط و بی‌مهری در حق این‌شهید، اصغر فلاح‌پیشه تصمیم گرفت مسائل مربوط به جانبازی خود را دنبال کند تا در صورت نبودنش، خانواده‌اش سختی و محدودیت نکشند. درگذشت پدر و شهادت برادر و شرایط خانواده فلاح‌پیشه باعث شد اصغر با موافقت فرماندهانش از جنوب به تهران منتقل شود.

* تصمیم برای داشتن شغل دوم؛ عمده‌فروشی و میوه‌فروشی

با بازگشت به تهران، فلاح‌پیشه وارد مرکز پیام لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) شد؛ بخشی که زیرمجموعه واحد مخابرات بود و در پادگان امام حسن (ع) قرار داشت. او از صبح زود تا ساعت ۱۴ هر روز در مرکز پیام حضور داشت و ساعت بعد از ظهر را در اختیار خود بود. به همین‌دلیل تصمیم گرفت شغل دومی تدارک ببیند تا مبلغی پس‌انداز کند. به همین‌دلیل یکی از دو مغازه پایین منزل مادر خود را تبدیل به عمده‌فروشی کرد.

با شروع‌به‌کار عمده‌فروشی، فلاح‌زاده اقدام به خرید و فروش جارو می‌کرد. برای این‌کار هم وانتی کوچک خرید و جاروهایی را که در مغازه می‌ساخت، پشت این‌وانت قرار داده و در کوچه و خیابان می‌فروخت.

کار دیگری که فکر راه‌اندازی‌اش به‌عنوان شغل دوم به ذهن فلاح‌زاده رسید، باز کردن مغازه میوه‌فروشی بود. تولد دختر دومش با تأسیس میوه‌فروشی همراه شد. به این‌ترتیب از صبح تا ظهر را در سپاه می‌گذراند و سپس درگیر کارهای این‌مغازه می‌شد که عموماً تا ساعت ۲۴ هر روز طول می‌کشید. اما با توجه به این‌که همسرش با وجود دو فرزند کوچک نمی‌توانست مانند گذشته زمان بگذارد و در کارهای مغازه همکاری کند، این‌مغازه نیز پس از مدتی از شروع به‌کارش بسته شد.

* زندگی در خانه سازمانی و مسافرکشی فرمانده

با بسته‌شدن مغازه میوه‌فروشی، فلاح‌پیشه به همسرش خبر داد بناست سپاه به نیروهایش ازجمله او، خانه سازمانی بدهد. به این‌ترتیب او و خانواده‌اش برای ۹ سال شهرک‌نشین شدند. با ورود به شهرک مسکونی سپاه، فلاح‌پیشه وانت کوچکی را که برای فروش جارو خریده بود، فروخت و با پول آن یک‌پیکان خرید تا اقدام به مسافرکشی کند. برنامه روزانه این‌فرمانده مخابرات از این‌پس این‌گونه تنظیم شد که از صبح تا ظهر در سپاه حضور داشته و سپس با حضور در منزل و صرف ناهار به مسافرکشی برود. به‌گفته همسر این‌شهید، فلاح‌پیشه بعضی‌روزها حتی به منزل نمی‌رفت و از پادگان امام حسن راهی مسافرکشی می‌شد. اوج کارش نیز مربوط به روزهای پنجشنبه و جمعه بود که ساعت ۲ یا ۳ بامداد به منزل می‌رسید.

استمرار در شغل مسافرکشی باعث شد، وضعیت مالی خانه و خانواده‌اش کمی بهبود پیدا کرده و همسرش موفق به خرید اثاثیه شود. یکی از خاطرات همسر این‌شهید، مسافرکشی‌های شوهرش در گرمای طاقت‌فرسای تابستان است که از ساعت ۱۵ تا ۲ بامداد روز بعد ادامه پیدا می‌کرد و یک‌بار پس از ورودش به خانه، متوجه تعویض با زجر و سختی لباس شوهرش شد. در نهایت هم متوجه شد تمام سطح کمر شوهرش در طول روز گرم تابستانی، عرق‌سوز و ملتهب شده است. علت این‌تلاش و کوشش شبانه‌روزی فلاح‌پیشه این بود که طبق قانون نمی‌توانست بیش از مدت مشخصی در خانه سازمانی بماند. به‌همین‌دلیل همه سعی خود را کرد تا پیش از پرشدن سنوات و اجبار برای تخلیه خانه سازمانی، موفق به تهیه هزینه یک‌منزل و خرید خانه شود.

* توفیق در خرید خانه همراه با ادامه سختی‌های زندگی

همسر شهید فلاح‌پیشه می‌گوید شوهرش به‌قدری تودار بود که هیچ‌وقت از مشکلات زندگی خود برای دیگران صحبت نمی‌کرد. روز ۵ مرداد ۱۳۷۹ حسین بهشتی دوست و فرمانده فلاح‌پیشه، مسئول مخابرات بسیج استان تهران شد و اصغر فلاح‌پیشه نیز به‌عنوان دوست و مشاور همراهی‌اش می‌کرد. یکی از ماموریت‌های مهم این‌واحد مخابراتی، راه‌اندازی بیش از ۱۰۰ ایستگاه مخابراتی و ۵ هزار دستگاه بی‌سیم در قالب ۱۰۰ شبکه بود. علت صدور دستور هم این بود که طی چندسال گذشته، بی‌سیم‌های جدید از ژاپن خریداری شده و بلااستفاده مانده بودند. با وجود خالی‌بودن جیب فلاح‌پیشه، در بازار دارای اعتبار زیادی بود. همین‌اعتبار هم موجب شد همه وسایل مورد نیاز راه‌اندازی شبکه‌ها را با ضمانت خود تهیه کند. توفیق او در این‌کار باعث شد فرمانده سپاه تهران، نیازمندی‌های غیرمخابراتی خود را هم از واحد فلاح‌پیشه بخواهد.

در ادامه سردار بهشتی مسئول وقت مخابرات بسیج تهران با اطلاع از وضعیت نامناسب مالی فلاح‌پیشه، به او قول کمک داد و با این‌کمک مالی بود که فلاح‌پیشه در نهایت موفق شد خانه‌ای خریداری کند. در ۲ سال بعد که از پیش آمدند، مسئولیت ارتباطات و صوت نماز عیدفطر تهران هم به فلاح‌پیشه سپرده شد. او هم در دوره تصدی این‌مسئولیت، یک‌مجموعه تعمیرگاهی را برای رفع نیازهای نماز عید فطر سامان داد. همچنین یک‌گردان صوت هم برای تأمین و پشتیبانی صوتی و مأموریت‌های محوله به این‌واحد ساخت. این‌اتفاقات باعث شد نیروهای سپاه استان تهران هم نیازهای مخابراتی خود را نزد حاج‌حسین بهشتی آورده و از او کمک بخواهند تا فلاح‌پیشه چاره‌ای برای حل مشکلاتشان پیدا کند.

در نهایت برخی از دوستانش یاری رسانده و سردار بهشتی نیز مبلغی را به‌عنوان وام برایش فراهم کرد. مشتری دست‌به‌نقد هم برای خانه‌اش پیدا شد و توانست با رهن‌دادن زیرزمین و طبقه دوم خانه جدیدش که البته هنوز یک‌ماه تا موعد اسکان در آن باقی مانده بود، هزینه خرید خانه را فراهم کند. به‌همین‌دلیل برای بازه‌های چندروزه در خانه مادر خود، مادر همسرش و خواهر همسرش زندگی کرد اما این‌توفیقات در کار، همزمان با سختی زندگی و شرایط سخت اقتصادی خانه فلاح‌پیشه همراه بود. همسر این‌شهید درباره آن‌مقطع از زندگی خود روایت می‌کند: به خاطر قسط و قرض‌های خانه‌ای که خریده بودیم، کمی دست و بالمان تنگ بود. نمی‌توانستیم برنج خوب بخریم. خیلی وقت‌ها اشکنه، کوکو، کشک یا آش درست می‌کردم. گوشت یخی را خرد می‌کردم و می‌گذاشتم توی فریزر. فقط مهمان که می‌آمد، برنج و خورشت درست می‌کردم. غیر از خورد و خوراک، توی لباس‌خریدن هم خیلی صرفه‌جویی می‌کردیم. (صفحه ۱۳۵)

تولد امیرحسین به‌عنوان فرزند سوم خانواده در سال ۱۳۸۱، همزمان با بهبود شرایط اقتصادی فلاح‌پیشه بود. او خود و همسرش را برای حج تمتع ثبت‌نام کرد و از خانه سازمانی به منزل خریداری‌شده خودش کوچ کرد. در آن‌سال فلاح‌پیشه مسئول آماد و پشتیبانی ناحیه ابوذر تهران بزرگ بود و به‌روایت دوستان و همسرش، با وجود آن‌که می‌توانست از محل کار خودرو گرفته و به‌راحتی تردد کند، موتورسیکلت شخصی خود را کنار نمی‌گذاشت. او برای مدت کوتاهی که اتفاقات ۱۸ تیر ۱۳۸۲ در سالگرد غائله کوی دانشگاه رخ دادند، به سمت سازماندهی بسیج در جنگ شهری منصوب شد. سپس برای کمک به زلزله‌زدگان شهر بم به کرمان رفت و پس از یک‌هفته به تهران بازگشت.

اتفاق بعدی در زندگی شهید فلاح‌پیشه، خرید خانه جدید است. او برای این‌کار مبلغ ۳۵ میلیون‌تومان قرض گرفته بود که به‌خاطر پس‌دادن آن در زمان معین سه‌ماه و همچنین توفیق در فروش خانه قبلی، اضطراب زیادی را متحمل شد. در نهایت برخی از دوستانش یاری رسانده و سردار بهشتی نیز مبلغی را به‌عنوان وام برایش فراهم کرد. مشتری دست‌به‌نقد هم برای خانه‌اش پیدا شد و توانست با رهن‌دادن زیرزمین و طبقه دوم خانه جدیدش که البته هنوز یک‌ماه تا موعد اسکان در آن باقی مانده بود، هزینه خرید خانه را فراهم کند. به‌همین‌دلیل برای بازه‌های چندروزه در خانه مادر خود، مادر همسرش و خواهر همسرش زندگی کرد.

* تأسیس کارگاه پیراهن‌دوزی در زیرزمین خانه

با خرید خانه جدید در سال ۱۳۸۱، فلاح‌پیشه تصمیم گرفت مشغول به شغل دومی دیگر شود. به‌همین‌دلیل زیرزمین خانه را به تولیدی پیراهن مردانه اختصاص داد و حدود ۶ تا ۷ ماه در این‌زمینه کار کرد. اما این‌کارگاه با ۲ میلیون‌تومان ضرر بسته شد. او در این‌مقطع یک‌پژوی قدیمی داشت که برای پرداخت بدهکاری‌ها به‌ناچار آن را فروخت. با رسیدن سال ۱۳۸۵ این‌فرمانده مخابراتی موفق شد بدهکاری‌های خود را تسویه کرده و پول رهن مستاجرهای دوطبقه ساختمانش را هم پرداخت کند تا این‌خانه به‌طور کامل در اختیار خودش و خانواده‌اش باشد.

* ادب‌کردن همکاران با شوخی و بازکردن گیربکس

یکی از خاطرات دوستان فلاح‌پیشه از روزهای حضور او در ناحیه ابوذر مربوط به وقتی است که اعلام شد بناست تعدادی خودروی صفرکیلومتر به ناحیه واگذار شود. اما با تحقیقی که اصغر فلاح‌پیشه و دوستش حسن منصوریان انجام دادند مشخص شد سپاه تهران، خودروهای صفر را تحویل گرفته اما آن‌ها را به ناحیه واگذار نکرده است. در نتیجه خودروهای واگذارشده به ناحیه کارکرده و معیوب‌اند. در نتیجه این‌دو به‌سرعت جعبه‌دنده (گیربکس) یکی از خودروهای صفر را باز کرده و آن را روی یکی از خودروهای کارکرده ناحیه بستند. همین‌کار را هم به‌طور عکس درباره خودروی صفر انجام دادند. به این‌ترتیب مسئولان سپاه تهران با این‌کار فلاح‌پیشه متوجه شدند او و همکارانش در ناحیه از ماجرا مطلع هستند. عکس‌العمل فلاح‌پیشه هم در مقابل تماس‌های تلفنی و اعتراضات، خنده بود.

* بازنشستگی و درک معنای واقعی کلمه «بابا»

شهید اصغر فلاح‌پیشه از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶ در ناحیه ابوذر سپاه تهران مشغول بود و سال ۱۳۸۶ برای بازنشستگی اقدام کرد. او ۲۵ سال در سپاه خدمت کرده بود و ۵ سال باقی‌مانده را به‌خاطر جانبازی و حضور مداومش در جبهه تخفیف گرفت. او پاداش بازنشستگی خود را به سردار حسین بهشتی داد تا همرزم و دوستش موفق به خرید خودرو شود. بهشتی نیز این‌مبلغ را به‌شرطی پذیرفت که فلاح‌پیشه به‌عنوان قرض آن را واگذار کرده باشد و در اسرع وقت آن را پس بگیرد.

همسر این‌شهید مدافع حرم می‌گوید پس از بازنشستگی فلاح‌پیشه، فرزندانش احساس کردند دوباره «بابا» ی خود را پیدا کرده‌اند. او هم «دلش می‌خواست با بچه‌هایش دوست و رفیق باشد. به دخترهایش می‌گفت: چادر رو اگه دوست دارید بپوشید! هیچ وقت از ترس من سر نکنید! اگه بهش اعتقاد دارید سر کنید!» (صفحه ۱۸۸) خاطره همسر شهید فلاح‌پیشه از روش تربیتی او و مواجهه با دخترانش نیز جالب است که در صفحه ۱۸۹ کتاب نقل شده است: «دلشان می‌خواست لاک بزنند. اصغر هم مخالفت نمی‌کرد. حتی لاک زدنشان را دوست داشت. اگر بعضی مواقع هم آرایش می‌کردند چیزی نمی‌گفت. می‌گفت من به دخترام مطمئن هستم… این قدر فهمیده و عاقل شدن که وقتی پاشون رو از خونه بیرون می‌ذارن… لاک و آرایش‌هاشون رو پاک کنن.»

دوستان و همرزمان فلاح‌پیشه نیز می‌گویند این‌شهید با جوان‌ها مثل خودشان و با پیرها هم مثل خودشان برخورد می‌کرد. فقط با بسیجی‌ها هم این‌طور نبود. بلکه همه جوان‌ها را از هر فکر و سلیقه‌ای تحویل می‌گرفت.

فرمانده‌ای که پس ازجنگ میوه‌فروشی‌ومسافرکشی کرد و درسوریه شهید شد

* ادامه تحصیل و کار برای کاروان‌های زیارتی

فلاح‌پیشه پس از دوسال بی‌خودرو بودن، توانست خودرو بخرد و به خانواده خود اعلام کرد قصد دارد دیپلمش را بگیرد. چون زمانی‌که ازدواج کرد تا پایان مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و جبهه و جنگ فرصت ادامه تحصیل به او نداده بود. به همین‌دلیل پس از پایان جنگ، درس خود را ادامه داد و در مقطع دبیرستان تحصیل کرد اما مشکلات مالی اجازه نداد دیپلم بگیرد. به همین‌دلیل پس از بازنشستگی تصمیم گرفت درس خوانده و دیپلم بگیرد. به این‌ترتیب به‌صورت غیرحضوری به‌مدت سه‌سال تحصیل کرد تا دیپلم خود را دریافت کرد. او گفته بود انگیزه درس‌خواندنش، فعالیت در سازمان حج و زیارت است و می‌خواهد برای انتقال کاروان‌های زیارتی کاری انجام دهد.

پس از اخذ دیپلم، فلاح‌پیشه در شرکت شمسا از شرکت‌های زیرمجموعه سازمان حج و زیارت مشغول به کار شد. کار اصلی این‌شرکت، بازرسی و نظارت بر هتل‌ها و اماکن زیارتی بود که فلاح‌پیشه در این‌ساختار، مسئول تدارکات و تغذیه زائران بود. او در اولین‌سفر خود ۱۰۰ روز از خانه دور بود و کار خود را در این‌مدت از ساعت ۵ صبح شروع می‌کرد که تا نیمه‌شب ادامه پیدا می‌کرد. به همین‌دلیل پس از این ۱۰۰ روز و بازگشت به منزل، طبق روایت همسرش به‌مدت یک‌هفته تمام خوابید و فقط برای نماز و غذا بیدار می‌شد. حجم‌کار و میزان استرس فلاح‌پیشه در این‌کار به‌حدی بود که برای مدتی تارهای صوتی حنجره‌اش دچار اشکال شد. در همین‌زمینه، محدثه یکی از دختران فلاح‌پیشه به او گفته بود «بابا من می‌دونم تو زائرای ایرانی رو بیشتر از زن و بچه خودت دوست داری!» پاسخ همیشگی پدر خانواده به همسر و فرزندانش هم این بود که حاضر است از خانواده دور باشد اما زائران امام حسین (ع) در آسایش باشند و سختی نبینند.

قدم بعدی فلاح‌پیشه در زندگی، ثبت‌نام در دانشگاه علمی‌کاربردی و ادامه تحصیل بود. به‌گفته دوستان و همراهان، او در دانشگاه هم بسیار شیطنت می‌کرد و یکی از شوخی‌هایش هنگام خداحافظی، تقلید صدای عروسک تلویزیونی «جناب‌خان» بود.

* روایت‌گری و ثبت تاریخ شفاهی جنگ؛ وظیفه بعدی آقای فرمانده

یکی از فعالیت‌های فلاح‌پیشه در سال‌های بازنشستگی از سپاه، روایت‌گری در اردوهای راهیان نور است که به گفته دخترش محدثه که در یکی از این‌اردوها همراه پدرش بوده، سخنرانی‌های خود را طولانی نمی‌کرد و معتقد بود نباید جوان‌ها را خسته کرد. فلاح‌پیشه می‌گفت در کار روایت‌گری نباید واو به واو مطالب را گفت و حتماً در پی این بود که گریه مخاطب را در آورد. همچنین با وجود این‌که خود از نیروهای حاضر در جبهه جنگ بود، هر شب از دوره اردوهای راهیان نور، کتاب‌های خاطرات و روایات را مطالعه می‌کرد تا اطلاعات کافی برای پاسخ به سوال جوانان و نوجوانان را داشته باشد.

ماموریت بعدی اصغر فلاح‌پیشه، ثبت تاریخ شفاهی رزمندگان لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود. او در این‌زمینه سه‌کار اصلی داشت: جمع‌آوری زندگی‌نامه و اسناد، مشخص‌کردن ساختار واحد مخابرات لشکر ۲۷ در عملیات‌ها، تهیه شناسنامه واحد مخابرات لشکر ۲۷. به‌همین‌دلیل اسامی نیروها را فهرست کرد و به این‌نتیجه رسید ۵۶۰ نفر از نیروهای مخابرات لشکر ۲۷ در آمار شهدا قرار می‌گیرند. او با تک‌تک راویان زنده مصاحبه و مبلغ ناچیزی را هم به‌عنوان پژوهشگر دریافت کرد که بیشتر هزینه رفت‌وآمد و زمانی شد که برای این‌کار صرف کرد.

۲۴ سال از پایان دفاع مقدس می‌گذشت که فلاح‌پیشه تصمیم گرفت به سوریه برود. اما فقط دوستان بسیار نزدیکش از این‌تصمیم خبر داشتند. در نتیجه با علنی‌شدن تصمیمش برای رفتن، برادران و خواهرانش تلاش کردند منصرفش کنند. اما در نهایت موفق نشدند. فلاح‌پیشه برنامه‌ریزی مراسم سالگرد درگذشت مادرش را به‌طور کامل انجام داد و تقسیم مسئولیت کرد حضور فلاح‌پیشه در واحد حفظ آثار شفاهی جنگ، باعث تحویل ۲ هزار عکس و حدود ۱۵۰ ساعت مصاحبه شد. با گذشت ۶ ماه از فعالیت فلاح‌پیشه در واحد حفظ آثار شفاهی جنگ، روزی یکی از دوستان قدیمی خود به‌نام دولت‌آبادی را دید که از سال ۱۳۶۳ او را می‌شناخت. در آن‌مقطع فلاح‌پیشه مسئول پشتیبانی واحد مخابرات و دولت‌آبادی هم نیرویی بود که در آن‌واحد آموزش می‌دید. در دیداری که پس از سال‌ها تازه شد، دولت‌آبادی به فلاح‌پیشه گفت عازم سوریه است. فردای این‌دیدار بود که فلاح‌پیشه کار خود را با واحد تاریخ شفاهی جنگ تمام‌شده اعلام کرد و مسئولیتش را به فرد دیگری سپرد. البته طبق روایت دوستان و آشنایان این‌شهید، اولین‌جرقه‌های رفتن به سوریه در دل فلاح‌پیشه مربوط به زمانی است که در شرکت شمسا فعالیت می‌کرد و در روزهای پایانی فعالیتش در این‌شرکت و خدمت‌رسانی به زائران، دیگر ذهنش دنبال اتفاقات سازمان حج و زیارت نبود. ضمن این‌که به‌خاطر خطر وجود داعش در منطقه، سفرهای عتبات عالیات برای مدتی لغو شده بودند. این‌ماجرا باعث شد فلاح‌پیشه به‌جای ماموریت و دوری از خانواده، مدتی را کنار همسرش باشد که به‌تازگی مادر خود را از دست داده بود و نیاز به همراهی او داشت.

۲۴ سال از پایان دفاع مقدس می‌گذشت که فلاح‌پیشه تصمیم گرفت به سوریه برود. اما فقط دوستان بسیار نزدیکش از این‌تصمیم خبر داشتند. در نتیجه با علنی‌شدن تصمیمش برای رفتن، برادران و خواهرانش تلاش کردند منصرفش کنند. اما در نهایت موفق نشدند. فلاح‌پیشه برنامه‌ریزی مراسم سالگرد درگذشت مادرش را _ که به‌خاطر اعزام به سوریه موفق به حضور در آن نبود _ به‌طور کامل انجام داد و تقسیم مسئولیت کرد.

چند روز پیش از رفتن به سوریه، فلاح‌پیشه در منزل شروع به نوشتن سفارش‌هایی به همسرش شد که روایت آن‌دقایق در کتاب «همت ۵ به گوشم» موجود است. همسر این‌شهید می‌گوید احساس کرد شوهرش مشغول نوشتن وصیت است. همین‌مساله باعث شد پسر خانواده به فلاح‌پیشه بگوید: «بابا راستشو بگو! می‌خوای بری شهید بشی؟!»

لحظه جالب دیگری که کتاب «همت ۵ به گوشم» در خود جا داده، لحظه خداحافظی این‌شهید مدافع حرم با همسرش است. همسر شهید درحالی‌که لحن گلایه داشت با او گفتگو می‌کرد که با این‌پاسخ شوهرش روبرو شد: «بی‌انصاف! برای منم سخته ولی باید برم!»

اصغر فلاح‌پیشه ساعت ۵ بامداد یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ از همسرش خداحافظی کرد و به سفری رفت که بازگشتی نداشت.

* چگونگی اعزام به سوریه

همرزمان اصغر فلاح‌پیشه می‌گویند با شروع سال ۱۳۹۴ دیگر نمی‌شد سوریه را با کمک مستشاران نظامی از چنگال داعش و گروه‌های مسلح هم‌پیمان آمریکا بیرون آورد. از طرفی سوریه مهم‌تر از عراق بود چون بسیاری از شیعیان عراقی با فتوای آیت‌الله سیستانی آماده جهاد با داعش شده بودند اما شرایط سوریه تفاوت داشت.

برای نجات سوریه، آموزش‌های متنوعی به نیروهای داوطلبی که می‌خواستند به این‌کشور اعزام شوند، ارائه می‌شد و از حیث تنوع، آموزش‌ها محدود به جنگ کلاسیک نبودند. به این‌ترتیب داوطلبان اعزام به سوریه، آموزش جنگ شهری و پارتیزانی می‌دیدند که در سوریه به‌شدت مورد نیاز بود. چون جنگ در این‌کشور، به‌گونه‌ای بود که نه زمین و جبهه دشمن مشخص بود نه زمین و جبهه خودی. ویژه‌بودن صحنه نبرد هم باعث شد نیروهای ویژه‌ای برای اعزام داوطلب و انتخاب شوند.

داوطلبان اعزام به سوریه، آموزش جنگ شهری و پارتیزانی می‌دیدند که در سوریه به‌شدت مورد نیاز بود. چون جنگ در این‌کشور، به‌گونه‌ای بود که نه زمین و جبهه دشمن مشخص بود نه زمین و جبهه خودی درباره رفتن شهید فلاح‌پیشه به سوریه، پس از آموزش‌ها و داوطلب‌شدن‌ها، باید از میان نیروهایی که چندماه تمرین کرده بودند، گروهی ۲۰ نفره انتخاب می‌شد. حاج‌رضا فرزانه فرمانده پیشین لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) که سه‌سال پیش‌تر بازنشسته شده بود، در این‌ماموریت به‌عنوان مشاور کنار حاج‌حسین اسداللهی فرمانده فعلی لشکر قرار گرفته و به او یاری می‌رساند. فرزانه که می‌خواست یک‌نیروی همه‌فن‌حریف مخابراتی را به اسداللهی معرفی کند، از اصغر فلاح‌پیشه نام برد

برنامه رفتن گروه مورد اشاره به سوریه، بسیار فوری بود و باید در قالب جمعی ۲۱ نفری به‌سرعت اعزام می‌شدند. به این‌ترتیب پلاک‌های تعیین هویت را تحویل گرفته و آزمایش DNA دادند. این‌اولین‌مرتبه‌ای بود که اصغر فلاح‌پیشه به سوریه اعزام می‌شد. به‌گفته راویان، اعزام‌های پیشین لشکر ۲۷ به سوریه، پرجمعیت‌تر بود و حدود ۲۵۰ نیرو از این‌لشکر به سوریه رفته بود. اما این‌اعزام، مربوط به یک‌جمع زبده ۲۱ نفره برای مدیریت و فرماندهی نیروهای مقاومت سوریه بود. چون قرار بود تیپی به‌نام تیپ «جاویدالاثر حاج‌احمد متوسلیان» در سوریه تشکیل شود که متشکل از نیروهای دفاع وطنی سوریه، نیروهای لبنانی، افغانستانی، پاکستانی و ایرانی باشد. مسئولیت مخابراتش هم با اصغر فلاح‌پیشه بود.

* ورود به سوریه مخروبه

غیر از جمع ۲۱ نفره‌ای که فلاح‌پیشه یکی از آن‌ها بود، ۱۵۰ نفر از بسیجیان یگان فاتحین هم مسافر پرواز دمشق بودند و با یک‌فروند از هواپیمایی ساها راهی شدند. مسافران دمشق پس از رسیدن به مقصد، به یک‌مدرسه منتقل شده و شب را در این‌محل به صبح رساندند. سپس برای زیارت راهی حرم حضرت رقیه (س) و حرم حضرت زینب (س) شدند. راویان خاطرات می‌گویند این‌زیارت در حالی انجام شد که اکثر ساختمان‌های اطراف حرم حضرت زینب (س) تبدیل به مخروبه شده بودند.

کم‌کم با زیاد شدن امنیت مشرفه، جمعیت ساکن روستا هم بیشتر شد. همین ارتباط رو در رو با اهالی روستا و رفع مشکلاتشان، باعث شد دید خوبی نسبت به نیروهای ایرانی پیدا کنند. این‌صمیمیت به حدی رسید که اهالی روستا، سینی بزرگ حلوای نذری بین ایرانی‌ها پخش کردند. حتی بعضی‌هایشان آمدند سراغ بچه‌ها که می‌خواهند برای جنگ هم دواطلب شوند ورود کادر فرماندهی لشکر ۲۷ به سوریه، در آن‌برهه بی‌حکمت نبود. چون باید فرماندهی جنوبی‌ترین محورهای دفاعی استان حلب را به دست می‌گرفتند. آمدن کادر فرماندهی لشکر ۲۷ به منطقه بی‌جهت نبود. باید فرماندهی جنوبی‌ترین محورهای دفاعی استان حلب را به دست می‌گرفتند. فرمانده سپاه سوریه و معاونانش به روستای مریقص رفتند تا فرماندهی منطقه و محورهایش را به لشکر ۲۷ تحویل دهند. بنا بود کادر فرماندهی لشکر ۲۷، کار محافظت از محورها را ۱۲۵۰ نفر از نیروهای سوری، حیدریون، فاطمیون و نیروهای دفاع وطنی سوریه انجام دهد.

به این‌ترتیب، فلاح‌زاده و همراهانش پس از ورود به سوریه و شهر دمشق، به پادگان بحوث در حومه حلب رفتند که محل استقرار همه نیروهای ایرانی بود. آن‌ها دوشبانه‌روز در پادگان مستقر بودند و با تحویل‌گرفتن سلاح و تجهیزات عازم روستای مریقص شدند. این‌روستا همان‌طور که اشاره شد، بنا بود مقر فرماندهی و پشتیبانی چندمحور عملیاتی باشد. گروه فرماندهان لشکر ۲۷ برای دوهفته در مریقص ساکن بودند و یکی از خاطرات راویان آن‌روزها، سحرخیزی و ورزش‌های صبحگاهی حاج‌رضا فرزانه و حاج‌اصغر فلاح‌پیشه است. پس از دو هفته نیروها، روستای مریقص را به‌مقصد روستای دیگری به‌نام مشرفه‌المریج ترک کردند که کاملاً در منطقه جنگی قرار داشت.

در روستای مشرفه‌المریج، هنوز چندخانوار باقی مانده بودند که از نظر معیشت، شرایط خوبی نداشتند و به‌قول راویاتی که همراه اصغر فلاح‌پیشه بوده‌اند، این‌خانوارها به نان شب خود محتاج بودند. به‌همین‌دلیل حاج‌رضا فرزانه طرح امام علی (ع) را پیشنهاد داد که طبق آن بنا شد نیروها در مصرف غذای خود صرفه‌جویی کنند و هر دو نفر یک‌وعده غذا بخورند و غذاهای اضافه خود را برای محرومان روستا کنار بگذارند. کار توزیع این‌غذاها معمولاً تا ساعت ۲۴ هرشب طول می‌کشیده است. همرزمان فلاح‌پیشه درباره حضور در روستای مشرفه می‌گویند: «کم‌کم با زیاد شدن امنیت مشرفه، جمعیت ساکن روستا هم بیشتر شد. همین ارتباط رو در رو با اهالی روستا و رفع مشکلاتشان، باعث شد دید خوبی نسبت به نیروهای ایرانی پیدا کنند. این‌صمیمیت به حدی رسید که اهالی روستا، سینی بزرگ حلوای نذری بین ایرانی‌ها پخش کردند. حتی بعضی‌هایشان آمدند سراغ بچه‌ها که می‌خواهند برای جنگ هم دواطلب شوند.» (صفحه ۲۷۵ به ۲۷۶)

فرمانده‌ای که پس ازجنگ میوه‌فروشی‌ومسافرکشی کرد و درسوریه شهید شد

شهیدان حاج‌رضا فرزانه و حاج‌اصغر فلاح‌پیشه در سوریه؛ پیش از شهادت

* هوبر؛ نقطه رهایی

پس از حضور در روستای مشرفه‌المریج، تصرف منطقه هوبر به‌عنوان مأموریت به نیروها ابلاغ شد. به همین‌دلیل چندروز پیش از اجرای عملیات، سه‌گروه شناسایی که هر گروه مرکب از دو نیروی ایرانی و چهار نیروی سوری بود، به شناسایی منطقه عملیات پرداختند. اصغر فلاح‌پیشه هم با یکی از این‌گروه‌ها به شناسایی رفت. نیروهای ایرانی پیش از اعزام به شناسایی یا هر مأموریت دیگر، همرزمان خود را از زیر قرآن عبور می‌دادند. راویان زنده‌ای که از سوریه برگشته‌اند می‌گویند این‌حرکت ایرانی‌ها به‌قدری روی نیروهای سوری تأثیر گذاشته بود که آن‌ها هم قرآن آورده و نیروهایشان را از زیر آن رد می‌کردند. از طرفی سبک زندگی ایرانی‌ها، نمازخواندن و مناجات‌های شبانه در کنار قرآن‌خواندن و ذکرگفتن‌هایشان روی نیروهای سوری تأثیر گذاشت و متوجه حالات معنوی رزمنده‌هایی شدند که ممکن بود ساعتی دیگر زنده نباشند.

کار شناسایی منطقه مأموریت، پس از ۱۸ روز کار مدام به پایان رسید. برای کد بی‌سیم نیروهای عمل‌کننده نیز اسم رمز «همت» در نظر گرفته شد. به این‌ترتیب رمز حاج‌حسین اسداللهی به‌عنوان فرمانده «همت» بود و باقی کدها با نام همت شماره‌گذاری شدند که کد «همت ۵» برای فلاح‌پیشه در نظر گرفته شد.

تلاش کرد به‌صورت انفرادی خود را به چنگیزی و نیروهایش برساند که تیری به پایش اصابت کرده و زمین افتاد. با صدور دستور عقب‌نشینی، چنگیزی و چندنیروی باقی‌مانده همراهش عقب نشستند. در نتیجه نیروهای تکفیری خود را به اصغر فلاح‌پیشه رساندند و به‌شدت مورد ضرب‌وشتم قرارش دادند اصغر فلاح‌پیشه بیسیمچی اسداللهی بود. به‌همین‌دلیل در خط اول درگیری ایستاد. در شب اجرای عملیات، به‌غیر از فلاح‌پیشه، حاج‌رضا فرزانه هم کنار اسداللهی ایستاد. ساعت ۲:۳۰ بامداد ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ بود که اجرای عملیات آغاز شد و نیروها از سه‌محور سعی به پیشروی مخفیانه و بدون درگیری کردند. دو محور از این‌سه‌محور نتوانستند مسیر خود را به‌خوبی پیدا کرده و پیشروی کنند. در نتیجه در کمال ناباوری ایرانی‌ها حین درگیری عقب‌نشینی کردند. به این‌ترتیب در گرماگرم نبرد، فقط یک‌محورِ عملیات با دشمن درگیر بود و به‌علت نفوذ در دل دشمن، امکان عقب‌نشینی نداشت. این‌نیروها به‌فرماندهی ابوالحسن چنگیزی در یکی از خانه‌های روستای هوبر محاصره شده و مقاومت می‌کردند.

ساعت ۱۰ صبح ارتباط چنگیری با سید احسان میرسیار و جناح‌های چپ و راست به‌طور کامل قطع شده بود. با بغرنج‌شدن اوضاع، حاج‌حسین اسداللهی تصمیم گرفت محور سمت راست را باز کرده و حاج‌رضا فرزانه را به محور چپ بفرستد. فلاح‌پیشه نیز از فرمانده لشکر ۲۷ اجازه گرفت همراه با فرزانه راهی شود. فرزانه با موتورسیکلت به روستا نزدیک می‌شد که هدف گلوله تفکیری‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید.

چنگیزی، از درون خانه محاصره‌شده، فلاح‌پیشه را با تعدادی نیروی کمکی سوری که پشت سرش حرکت می‌کردند دیده بود. اما با نزدیک‌شدن به نقطه درگیری، هرچه فلاح‌پیشه بر سر همراه خود داد و فریاد کرد که بلند شوند، بی‌فایده بود. در نتیجه تلاش کرد به‌صورت انفرادی خود را به چنگیزی و نیروهایش برساند که تیری به پایش اصابت کرده و زمین افتاد. با صدور دستور عقب‌نشینی، چنگیزی و چندنیروی باقی‌مانده همراهش عقب نشستند. در نتیجه نیروهای تکفیری خود را به اصغر فلاح‌پیشه رساندند و به‌شدت مورد ضرب‌وشتم قرارش دادند. سپس او را به‌عنوان اسیر زخمی با خود بردند.

راویان حاضر در آن‌معرکه می‌گویند پیکر افرادی که قطعاً شهید شده بودند، در منطقه باقی ماند؛ جنازه بچه‌هایی که قطعاً شهید شده بودند، توی منطقه مانده بود؛ حاج‌رضا فرزانه، مهدی ثامنی‌راد، سید احسان میرسیار، مصطفی تاش موسی و محمود طبق فرمانده نیروهای دفاع وطنی سوریه. نیروهای ایرانی پهپادی را به پرواز درآوردند تا منطقه را برای جستجوی پیکرهای شهدا بررسی کند اما با پرواز پهپاد مشخص شد تکفیری‌ها تمام پیکرها را جمع کرده و با خود برده‌اند.

۱۰ اسفند ۱۳۹۴ بود که خبر شهادت حاج رضا فرزانه تأیید شد. اما شهادت فلاح‌زاده چندروز بعد به‌طور رسمی به خانواده‌اش ابلاغ شد. او به دخترهای خود قول داده بود روز ۲۹ بهمن در تهران نزد آن‌ها باشد. اما نتوانست به این‌قول خود وفا کند.

منبع: مهر