پاسیفیسم یا صلح جویی و خشونت پرهیزی سیاسی چیست؟ / مارکسیست ها با آن مخالف هستند و آن را بورژوا می دانند!

در ویکی پدیا امده است: صلح جویی یا آیین احتراز از جنگ، مخالفت با جنگ یا خشونت است. اصطلاح «پاسیفیسم» توسط مبارز صلح فرانسوی امیل آرنود (۱۸۶۴–۱۹۲۱) ابداع شد و توسط دیگر فعالان صلح در دهمین کنگره جهانی صلح در گلاسکو در سال ۱۹۰۱ به تصویب رسید. پاسیفیسم مخالف هر گونه جنگ است و بر این باور است که اختلافات بین‌المللی می‌تواند به صورت مسالمت‌آمیز حل و فصل شود و خواستار لغو نهادهای نظامی و جنگ و مخالفت استفاده از خشونت فیزیکی برای به دست آوردن اهداف سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی است.

امیل آرنود (فرانسوی: Émile Arnaud‎؛ ۲۱ اکتبر ۱۸۶۴ – ۱۱ دسامبر ۱۹۲۱) وکیل، نویسنده، و سردفتر اهل فرانسه بود که به خاطر نوشته‌های ضدجنگ و ابداع اصطلاح صلح‌جویی مشهور شد. آرنود در سال ۱۸۶۱ «اتحادیه بین‌المللی برای صلح و آزادی» را تأسیس کرد و به عنوان اولین رئیس آن انتخاب شد. در سال ۱۹۰۱ او عقاید خود را در رساله ای با عنوان Code de la Paix تدوین کرد که به‌طور کلی اهداف، مواضع سیاسی و روش‌شناسی جنبش صلح را ترسیم و تعریف کرد. او این جنبش سیاسی جدید را «پاسیفیسم» نام نهاد و آن را به‌عنوان بدیلی در برابر ایدئولوژی‌های ستیزه‌جویانه سیاسی نوظهور مانند سوسیالیسم و آنارشیسم تنظیم کرد. او طرفدار انسان‌گرایی، خیریه و مدارا، حل منازعات بدون خشونت، و دستیابی به راه‌حل‌های سیاسی سودمند متقابل از طریق ایجاد اجماع بود. امیل سخنران دومین کنفرانس صلح جهانی بود که طی مراسمی در کلیسای جامع سنت پل برگزار شد

خشونت‌پرهیزی؛ اصلی برای صلح و تفاهم

بهرام محبی در دویچه وله در ۱۴۰۰ نوشت:

دوم اکتبر زادروز مهاتما گاندی است. سازمان ملل متحد این روز را “روز جهانی خشونت‌پرهیزی” اعلام کرده است تا ضرورت پرهیز از خشونت در جهان را یادآور شود و به رواداری و احترام متقابل فراخواند

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۰۷ قطعنامه‌ای تصویب و دوم اکتبر هر سال را “روز جهانی خشونت‌پرهیزی” اعلام کرد. دوم اکتبر زادروز مهاتما گاندی، رهبر جنبش استقلال هند و رهرو پیکار عاری از خشونت است. گزینش این روز قرار است فراخوانی باشد برای گسترش پیام خشونت‌پرهیزی در سراسر جهان و تلاش برای تثبیت این اصل در آگاهی افکار عمومی.

اهمیت آموزش و رسانه‌ها برای ترویج اندیشه خشونت‌پرهیزی در روزگار ما انکارناپذیر است و قطعنامه سازمان ملل متحد از خشونت‌پرهیزی به عنوان “اصلی جهانشمول” یاد می‌کند که باید با آن “فرهنگ صلح، رواداری، تفاهم و پرهیز از خشونت در جهان” تامین شود.

روز جهانی خشونت‌پرهیزی فقط در خدمت حل منازعه‌های بزرگ نیست، بلکه همچنین یادآور ضرورت رفع تبعیض در زندگی روزمره در بسیاری از جوامع بشری است. برای اینکه زندگی عاری از خشونت در این جوامع تامین شود، باید شرایط مناسبی فراهم آورد. رفع تبعیض و نابرابری‌ها، عدالت اجتماعی، تقویت حقوق اقلیت‌ها و مبارزه با فقر و تنگدستی از اهمیت بسیار برخوردار است.

چرا زادروز گاندی؟

مهاتما گاندی یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی قرن بیستم بود که هند را به استقلال رهنمون شد. او معتقد بود که هندیان برای رهایی از استعمار بریتانیا نباید از خشونت و نفرت پیروی کنند. به باور او فقط از راه‌های غیرخشونت‌آمیز می‌توان به هدف‌های عادلانه رسید و نابخردانه است اگر تلاش کنیم با کاربرد خشونت به جامعه‌ای صلح‌آمیز برسیم.

گاندی معتقد بود: «خشونت‌پرهیزی بزرگ‌ترین نیرویی است که در اختیار بشریت است. این نیرو تواناتر از توانمندترین سلاح ویرانگری است که غنای فکری انسان آن را اندیشیده است. خشونت‌پرهیزی خوش‌بینی، همبستگی و برادری به همراه می‌آورد، حتی در روزگار خشونت.»

نظریه‌ای که پشتوانه اقدامات تاریخی گاندی مانند “تحریم پارچه‌های انگلیسی”، “اعتصاب مالیاتی” و بویژه “رژه نمک” در سال ۱۹۳۰ بود، از شهروندان هند “نافرمانی مدنی” گسترده‌ای در برابر قوانین بریتانیا می‌طلبید. تنها به اشاره باید گفت که “نافرمانی مدنی” اقدامی علنی و مسالمت‌آمیز با انگیزه‌های سیاسی یا اخلاقی برای اعتراض به رفتار قوای دولتی است که نقض قانون مشخصی را به همراه دارد.

اما خشونت‌پرهيزی در ديدگاه گاندی نسبت به نافرمانی مدنی، جايگاهی کانونی داشت و او در جریان مبارزات خود در هند بارها اقدامی مبتنی بر نافرمانی مدنی را که بطور ناخواسته به خشونت کشيده شده بود، زودتر از موعد مقرر پایان داده بود.

گاندی “نافرمانی مدنی تام” را گونه‌ای “شورش مسالمت‌آميز” می‌فهميد ولی اذعان می‌کرد که پرهيز از خشونت در هر اقدامی تضمين شده نيست. او حتی گاهی اين مفهوم را به معنی “مقاومتی انقلابی” به کار می‌گرفت. اهميت کار گاندی در آن بود که نافرمانی مدنی را برای نخستين بار در مقابله با يک قدرت استعماری به کار گرفت و در قلمروی عمل، تجربه‌های گرانبهايی اندوخت.

گاندی معتقد بود که نافرمانی مدنی، حق فطری شهروندان است. شهروندی که از چنين حقی صرفنظر کند، از حق انسانی خود صرفنظر کرده است. از دیدگاه او، آمادگی نافرمانی مدنی را در خود کشتن، به منزله‌در زنجير کردن وجدان خود است. گاندی همچنين برای نقش گسترده‌مردم در نافرمانی مدنی اهميت ويژه‌ای قائل بود. او آن اقدام نافرمانی مدنی را که بدون پشتيبانی توده‌های گسترده‌ مردم و توسط گروهی کوچک انجام می‌گیرد، ماجراجويی محض و بی‌ثمر می‌دانست.

نام گاندی با پیکار سیاسی عاری از خشونت پیوند خورده است و امروزه او را نماد و الهام‌بخش جنبش‌های عاری از خشونت برای حقوق مدنی و تحولات اجتماعی در جهان می‌دانند. گاندی در سراسر عمر خود به خشونت‌پرهیزی حتی در سخت‌ترین شرایط و در برابر سهمگین‌ترین معارضه‌های سیاسی و اجتماعی وفادار ماند. اما سرانجام خود او نیز قربانی خشونت شد.

پیکار سیاسی عاری از خشونت پس از مهاتما گاندی رهروان دیگری یافت که از نامدار‌ترین آنان می‌توان به مارتین لوتر کینگ، نلسون ماندلا و واسلاو هاول اشاره کرد. گذشت زمان نشان داد که پرهیز از خشونت در مبارزات سیاسی و اجتماعی ـ همانگونه که گاندی گفته بود ـ می‌تواند به ابزاری نیرومند تبدیل شود و به تغییرات اساسی بینجامد.

خشونت‌پرهیزی چیست؟

خشونت‌پرهیزی را اصلی راهنما می‌دانند که خشونت و کاربرد آن در فضای خصوصی و اجتماعی را رد و با آن مبارزه می‌کند. این اصل همه حوزه‌های زندگی را دربرمی‌گیرد؛ از مناسبات میان انسان‌ها تا رابطه با طبیعت و جامعه و حتی در رویکرد نسبت به خویشتن. خشونت‌پرهیزی از این اعتقاد برمی‌خیزد که خشونت یا تهدید به خشونت، مشکلات را حل نمی‌کنند و بی‌عدالتی و ستم را از بین نمی‌برند، بنابراین کاربرد خشونت روشی عقیم است.

اصل خشونت‌پرهیزی را “مقاومت عاری از خشونت” نیز می‌نامند. اما خشونت‌پرهیزی را نباید با انفعال و بی‌عملی سیاسی یکی دانست. کنش عاری از خشونت برای پرهیز از منازعه یا انکار آن نیست، بلکه رویکردی است معین برای کنشی مؤثر در سیاست و به‌ویژه سیاست قدرت. کسی که طرفدار چنین روشی است، از منازعه‌ها پرهیز نمی‌کند، بلکه می‌کوشد آنها را از گذرگاه مقاومت غیرخشونت‌آمیز حل کند.

به دیگر سخن، کنش غیرخشونت‌آمیز روشی است که با آن انسان‌ها انفعال را کنار می‌گذارند و فعالانه با زورگویی و بی‌عدالتی به مخالفت برمی‌خیزند، اما چون نفس پیکار را تعیین‌کننده می‌دانند، منازعه را بدون خشونت پیش می‌برند.

خشونت‌پرهیزی را همچنین نباید با “پاسیفیسم” یکسان گرفت. پاسیفیسم به مخالفت با جنگ محدود می‌شود، اما خشونت‌پرهیزی از سوی بسیاری از جنبش‌های مردمی برای دستیابی به دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی به کار می‌رود.

یکی از بنیاد‌های کانونی نظریه خشونت‌پرهیزی این است که قدرت حاکمان به تایید مردم وابسته است و مردم با روشی مسالمت‌آمیز می‌کوشند نشان دهند که از قدرت سلب مشروعیت کرده‌اند و آن را تایید نمی‌کنند.

به باور رهروان خشونت‌پرهیزی، صلح پایدار فقط با ابزار مسالمت‌آمیز قابل دسترسی است و بنابراین باید خشونت در هر شکل و با هر انگیزه‌ای را رد کرد. آنان خشونت‌پرهیزی فعال را هسته مرکزی کنش سیاسی خود برای ایجاد جهانی عادلانه‌تر و صلح‌آمیزتر و رعایت حقوق بشر و حقوق بین‌الملل، رفع منازعات، پیکار با ریشه‌های آوارگی و پناهجویی، خلع‌سلاح به جای نظامی‌گری و گفت‌وگو میان فرهنگ‌ها و ادیان مختلف را در خدمت تامین صلح جهانی می‌دانند.

امروزه اصل خشونت‌پرهیزی در کانون بخش بزرگی از جنبش‌های مردمی و تظاهرات اعتراضی و مطالباتی در سراسر جهان قرار دارد. مردم جهان غالبا در خواسته‌های خود برای تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، به روش‌های مسالمت‌آمیز و عاری از خشونت متوسل می‌شوند. مقاومت مسالمت‌آمیز و نافرمانی مدنی همراه با تلاش‌های پاسیفیستی، به منشا تغییرات سیاسی مهمی تبدیل شده‌اند.

حق اعتراض در دموکراسی

منازعات سیاسی بخشی از دموکراسی است و شهروندان کشورهای دموکراتیک اجازه دارند مخالفت و اعتراض خود را بیان کنند، زیرا دموکراسی نظامی کامل و پروژه‌ای پایان یافته نیست. آزادی بیان، آزادی اجتماعات و آزادی انجمن‌ها قالب‌هایی هستند که حق اعتراض را برای شهروندان تامین می‌کنند. از این رو می‌توان گفت که در دموکراسی کاربرد خشونت برای پیش‌بردن نظرات سیاسی ناموجه و بلاموضوع است.

یکی از رایج‌ترین اشکال اعتراضی مردم تظاهرات است. مردم به خیابان‌ها می‌روند و از دولت‌های خود خواستار تغییرات می‌شوند. تظاهرات اعتراضی می‌توانند منشا تغییرات باشند. تظاهرات در عین حال یکی از جلوه‌های روشن دموکراسی است، جایی که انسان‌ها دوش به دوش هم حرکت و مطالبات خود را فریاد می‌کنند. هر انسانی در صف تظاهرات احساس می‌کند که می‌تواند منشا تاثیر باشد. آشنایی مردم با یکدیگر در جریان تظاهرات و تبادل نظر میان آنان به احساس همبستگی دامن می‌زند و به آگاهی‌های تازه‌ای می‌انجامد.

اما مردم در تظاهرات مسالمت‌آمیز خود گاهی نیز قواعد و قوانین را نقض می‌کنند، برای نمونه با تحصن و سد معبر از عبور و مرور جلوگیری می‌کنند. چنین اقداماتی را “نافرمانی مدنی” می‌گویند. اما هدف از چنین اقداماتی قانون‌شکنی نیست، بلکه جلب توجه افکار عمومی به یک مشکل یا بی‌عدالتی سیاسی و اجتماعی است.

در قانون اساسی آلمان نه تنها حق آزادی بیان و اجتماعات تصریح شده، بلکه حتی برای شهروندان این حق در نظر گرفته شده است که اگر گروه یا سازمانی تلاش کرد دموکراسی را براندازد و کمک دیگری ممکن نبود، به مقاومت دست بزنند.

این “حق مقاومت” از آن جهت برای شهروندان آلمان در نظر گرفته شده است، زیرا نازی‌ها یک بار در این کشور دموکراسی را از بین بردند و به جای آن یک حکومت وحشت ایجاد کردند. چنین چیزی نباید تکرار شود. البته باید در نظر داشت که استفاده از “حق مقاومت” فقط در یک شرایط اضطراری مجاز است، یعنی زمانی که خود حکومت دموکراتیک با ابزارهایی که در اختیار دارد نتواند از دموکراسی محافظت کند.

صحنه‌ای از اعتراضات مردمی در ایران در سال ۱۳۹۸
صحنه‌ای از اعتراضات مردمی در ایران در سال ۱۳۹۸عکس: AFP

جایی که آزادی‌های سیاسی آرزوست

اما در بسیاری از کشورهای جهان مردم از ابتدایی‌ترین حقوق سیاسی خود مانند حق آزادی بیان و حق اجتماعات محروم‌اند و حرکت‌های اعتراضی آنان با واکنش سرکوبگرانه ارگان‌های حکومتی روبرو می‌شود.

[…]

اگر عقلانیت سیاسی را “خشونت‌زدایی از پهنه سیاست” تعریف کنیم و پیکار سیاسی عاری از خشونت را در خدمت سیاست عقلانی بدانیم، باید بگوییم که سرکوب و خشونت سیاسی، درست روند مخالف آن است. یعنی هر چه سیاست خشن‌تر و سرکوبگرانه‌تر شود، از عقلانیت بیشتر فاصله می‌گیرد و مآلا به جباریت راه می‌برد. و …

رامتین رضایی: عضو هیئت تحریریه

فلسفه شکل گیری و ایجاد پدیده ای به نام سازمان های بین المللی را باید در اثار اندیشمندانی چون کانت،گروسیوس، بنتام و ویلسون جستجو نمود.
رهیافت و چارچوب های نظری نیزمانند: پاسیفیسم ،یونیورسالیسم ،لیبرالیسم و نو لیبرالیسم ،کارکرد گرایی،نوکارکرد گرایی و نظایر آن جملگی محوریت و تمرکز خود را بر تاسیس و ایجاد نهاد های فراملی با هدف نهادینه ساختن همکاری میان دولت ها ،حل تعارض و ممانعت از بروز جنگ مسلحانه میان آن ها قرار داده اند.
به طورکلی دو دیدگاه اساسی نسبت به سازمان های بین المللی و حضور دولت ها درآن وجود دارد. آرمان گرایی به عنوان شناخته شده ترین رویکرد نسبت به سازمان ها و نهادهای فراملی این بازیگران را عاملی اساسی جهت ایجاد وگسترش صلح بین المللی ،ازمیان بردن زمینه های جنگ و خشونت مسلحانه ونیز همکاری میان دولت ها می دانند.
برخلاف آرمان گرایان واقع گرایان نگاه فرد گرایانه ای نسبت به سازمان های بین المللی داشته و آن ها را محمل و فرصتی مناسب به منظور کسب و حفظ منافع ملی ، افزایش پرستیژ و بهبود موقعیت بین المللی و بهره برداری های تبلیغاتی می دانند. به باور این نوشتار کوتاه سازمان های بین المللی از قابلیت تبدیل شدن به فرصتی مناسب برای دولت ها جهت پیگیری و ارائه دیپلماسی باهدف تلفیق هردو رویکرد واقع گرایی و آرمان گرایی باشد. دیپلماسی فعال یا پیشرو در واقع می تواند حاصل همین رویکرد تلفیقی باشد که به فلسفه و کارکرد سازمان های بین المللی نزدیک تر است. ارائه و پیشنهاد طرح های مبتکرانه به منظور حل بحران ها و منازعات بین المللی وافزایش پرستیژ و جایگاه در سطح بین المللی در اثر ارائه این راهکارهای خلاقانه. دیپلماسی پیشرو و فعال در چارچوب سازمان های بین المللی از یک سو به صلح و ثبات در سطح بین الملل یاری می رساند واز سوی دیگر موجبات تحصیل منافع ملی به طریق مسالمت آمیز را فراهم می آورد.
اجلاس سران مجمع عمومی سازمان ملل متحد را به جرات می توان بزرگترین گردهمایی دیپلماتیک جهان دانست که هر سال یک بار برگزار می گردد. به رغم اینکه مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر خلاف شورای امنیت از قدرت الزام حقوقی در مسائل امنیتی و بین المللی نیست اما محل و موقعیتی استثنایی برای رهبران جهان برای تاثیر بر افکار عمومی ملت ها و بهره برداری تبلیغاتی برای افزایش پرستیژ و موقعیت بین المللی است.
کشورهای در حال توسعه و یا کمتر توسعه یافته بیش از توسعه یافته ها علاقه مند به جنبه تبلیغاتی اجلاس سران مجمع عمومی هستند.در میان رهبران کشورهای در حال توسعه از این حیث می توان دو طیف را در نشست های مجمع عمومی از هم تمیز داد. طیف اول رهبران رادیکال و ناراضی از وضع موجود را شامل می گردد که از تریبون مجمع عمومی جهت اعتراض و تاختن به قدرت های بزرگ و مسلط بر روابط بین الملل استفاده می کنند و طیف دوم شامل آن دسته ای از رهبران کشورهای در حال توسعه می شود که تلاش می کنند از تریبون مجمع عمومی پیام صلح و دوستی و همراهی با هنجارها و مناسبات قدرت حاکم بر روابط بین الملل را منتشر نمایند.
اکنون و در هفتادو یکمین اجلاس سران مجمع عمومی سازمان ملل متحد که رییس جمهور کشورمان هم حضور دارند جهان دستخوش بحران و فجایعی مانند سیل گسترده پناهندگان، جنگ داخلی سوریه ،یمن و آشفتگی عراق و نیز تروریسم و افراطی گری مخوف داعش و سایر گروه های تکفیری است. اکنون و خصوصا با توافقاتی که با غرب بر سر برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته فرصتی مناسب پیش روی رییس جمهور و هیئت همراه ایشان است که با تلفیق واقع گرایی و آرمان گرایی راهکارها ،طرح ها و پیشنهادات مبتکرانه و خلاقانه ای جهت مهار و یا کنترل بحران های یاد شده ارائه دهند تا هم بتوانند صلح و ثبات در منطقه را به تحقق نزدیک تر ساخته و هم موقعیت ایران در سطح افکار عمومی منطقه و جهان را بیش از پیش افزایش داده و دول قدرتمند غربی را به تعامل سازنده نیز ترغیب نمایند.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

سایت مارکسیست او ار جی نوشت:

(دیدگاه سایت نیست و تفکر برخی از مارکسیست ها زا نشان می دهد)

لئون تروتسکی

ژوئن ۱۹۱۷

برگردان: آرام نوبخت

مقالۀ زیر دربارۀ پاسیفیسم، به قلم لئون تروتسکی در سومین سال جنگ جهانی امپریالیستی نوشته و ابتدا در نشریۀ «به پیش» (Vperiod)، یک ارگان انقلابی روس، به تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۱۷، منتشر شد. امروز، در آستانۀ یک جنگ جهانی نوین، زمانی که پاسیفیست ها مشغول بازیِ قدیمی خود مبنی بر به انحراف کشاندن کارگران از مبارزۀ انقلابی ضدّ جنگ هستند، به هنگام بودن این مقاله بیش از پیش آشکار به نظر می رسد- سردبیر

***

هرگز در هیچ زمانی به اندازۀ لحظۀ کنونی، یعنی دوره ای که مردم یک­دیگر را در شاهراه های بزرگ سیاره مان کشتار می کنند، این مقدار پاسیفیست وجود نداشته است.

هر عصری، نه فقط تکنولوژی و شکل سیاسی خود، که همین طور شیوۀ ریاکاری خاص خود را نیز دارد. زمانی بود که ملت ها یک­دیگر را به افتخار آموزه های مسیح و عشق همسایۀ خود نابود می کردند. اکنون مسیح را حکومت های عقب­مانده به یاری می طلبند. ملت های پیشرفته گریبان یک­دیگر را زیر پرچم پاسیفیسم می درند…. یک اتحادیۀ ملل و یک صلح پایدار. کرنسکی و تسرتلی به اسم یک «فرجام پیش از موعد صلح»، برای یک تهاجم فریاد می زنند.

برای این عصر، «جوونال»ی در کار نیست تا آن را با طنز گزنده توصیف کند. با این وجود ما مجبور به اعتراف هستیم که حتی قدرتمندترین ها هم در پیشگاه بی اخلاقی بی شرمانه و حماقت چاپلوسانه، یعنی دو عنصری که با جنگ جاری آشکار گردیده اند، ضعیف و ناچیز جلوه خواهند کرد.

ریشه های پاسیفیسم

پاسیفیسم از همان ریشه های تاریخی نشأت می گیرد که دمکراسی. بورژوازی، تلاشی غول آسا برای عقلایی کردن مناسبات بشری انجام داد، یعنی برای جایگزین کردن سنت کور و احمقانه با نظامی از منطق انتقادی. محدودیت اصناف بر صنعت، امتیازات طبقاتی، حکومت مطلقۀ سلطنتی- این ها میراث سنتی قرون وسطی بودند. در عوض دمکراسی بورژوازی خواهان برابری قانونی، رقابت آزاد و روش های پارلمانی برای رتق و فتق امور عمومی بود.

طبیعتاً ضوابط ناسیونالیستی آن نیز در حوزۀ مناسبات بین المللی به کار گرفته می شود. در این جا جنگ را کشف کرد، که برایش هم­چون روشی جهت حل مسائل ظاهر می شد، روشی که انکار تام و تمام همۀ «منطق» بود. بنابراین دمکراسی بورژوایی شروع به آن کرد که با زبان شعر، فلسفۀ اخلاقی و حسابگری، به ملت ها یادآوری کند که آنان از ایجاد شرایط صلح ابدی بیش­تر منتفع خواهند شد. چنین بود ریشه های منطقی پاسیفیسم بورژوایی.

پاسیفیسم از زمان زایش خود رنجور و بی رمق، اما همراه با یک عارضۀ اساسی بود؛ عارضه ای که خصلت دمکراسی بورژوایی است؛ انتقادهای بورژوازی، خود را به سطح پدیدۀ سیاسی رهنمون می کرد، بی آن که جرأت کند به علل اقتصادی پدیده ها نفوذ کند.

ایدۀ «صلح ابدی»

ایدۀ صلح ابدی بر مبنای یک توافق «منطقی»، در دستان واقعیت سرمایه داری، به مراتب بدتر از ایده های آزادی، برابری و برادری عمل کرد. سرمایه داری زمانی که شرایط صنعتی را عقلایی کرد، سازماندهی اجتماعی مالکیت را عقلایی نکرد، و بنابراین چنان ابزارهایی را برای نابودی مهیا کرد که حتی قرون وسطای «متوحش» هم هرگز خوابش را هم نمی دید.

تلخ کردن دائمی مناسبات بین المللی و رشد بی وقفۀ میلیتاریسم، تماماً بنیان واقعیت در زیر پای پاسیفیسم را سست کرد. با این وجود از همین ها بود که پاسیفیسم حیات دوباره ای یافت؛ حیاتی که از مرحلۀ اولیۀ آن همان طور متفاوت بود که غروب سرخ و بنفش از طلوع آفتاب پنجه لعل­گون…

پاسیفیسم به لحاظ نظری و سیاسی، بر همان بنیانی استوار است که نظریۀ هارمونی منافع اجتماعی. تضادهای میان ملت های سرمایه داری همان ریشه های اقتصادی را دارد که تضادهای میان طبقات. و اگر این احتمال را بپذیریم که لبۀ تیغۀ مبارزۀ طبقاتی می تواند به تدریج کند شود، در آن صورت این مستلزم پذیرش ملایم شدن و تنظیم شدن تدریجی روابط بین المللی نیز هست. منشأ ایدئولوژی دمکراسی، با تمام سنت ها و توهمات اش، خرده بورژوازی است…

«اگر جنگ سر برسد…»

(ویلیام جنینگز) برایان، عجولانه و با هیاهو، بیزاری طبیعی دهقانان و «انسان کوچک» به طور اعم را از چیزهایی مثل سیاست جهانی، خدمت وظیفۀ سربازی و مالیات های بالاتر نمایان کرد. با این حال برایان در همان حال که داشت چندین قطار طومار اعتراضی و هئیت نمایندگی به همفکران پاسیفیست خود بر مسند حکومت می فرستاد، هر چه در توان داشت انجام داد تا تیغۀ انقلابی کلّ جنبش را بشکند.

برایان در زمان یک نشست ضدّ جنگ در شیکاگو طی تلگرامی نوشت که: «اگر جنگ فرا برسد، ما همگی البته از حکومت حمایت خواهیم کرد؛ با این حال، در این لحظه، این وظیفۀ مقدّس ما است که هر آن چه در توان داریم برای صیانت از ملت در برابر رعب و وحشت جنگ به کار بریم».

این چند کلمه، دربرگیرندۀ کل برنامۀ پاسیفیسم خرده بورژوای است: «انجام هر آن چه در توان داریم در برابر جنگ» به معنای بر آمدن از عهدۀ ایجاد یک مجرای خروج برای خشم عمومی در قالب یک تظاهرات بی خطر است، البته پس از این که از پیش به حکومت تصمین داده باشند که در صورت جنگ، با مخالفتی جدّی از سوی جناح پاسیفیست رو به رو نخواهد شد.

پاسیفیسم رسمی، آروزی چیزی بهتر از این را نمی توانست داشته باشد، و اکنون می توانست به طور رضایت­بخشی «آمادگی امپریالیستی» را تضمین کند. پس از بیانیۀ خود برایان، تنها یک چیز برای افشای مخالفت های پرسر و صدای او با جنگ لازم بود و آن صرفاً اعلان جنگ بود. برایان دقیقاً به اردوگاه حکومت چرخش کرد. و نه فقط خرده بورژوازی، که همین طور توده های وسیع کارگران، به خود گفتند: «اگر حکومت ما با یک پاسیفیست رک و راست مانند ویلسون در مقام ریاست آن اعلان جنگ می کند، و اگر حتی برایان هم از حکومت در این جنگ حمایت می کند، پس لابد این جنگی اجتناب ناپذیر و به­حق است….». اکنون واضح است که چرا پاسیفیسم مقدس نما و مشابه فرقۀ مذهبی «کوآکرها» از سوی عوام فریبان بورژوا، چنین به نفع محافل مالی و صنعت جنگ است.

انتهای پیام

منبع: انصاف نیوز