فقیر ثروتمند؛ روایتی مردمی از استقبال زائران اربعین

فقیر ثروتمند؛ روایتی مردمی از استقبال زائران اربعین

خبرگزاری فارس _ فرشته عسگری؛ کم‌کم سرخی شفق خورشید جایش را به خنکای نسیم شب داد. عمود ۴۷۰ دمی به استراحت نشسته‌ بودیم و آرام آرام، پاهای ورم کرده و تاول زده‌مان را ماساژ می‌دادیم. صدای هلابیکم زوّارِ عراقی‌ها با نوای مداحی‌ها در هم آمیخته بود.

یک لحظه پسرک با اضطراری که از چشمانش می‌ریخت جلویمان ظاهر شد.
-خانم!
-تفضّل؟
-منزل قریب مشایه، وای فای موجود، طعام موجود، استراحت، مغاسل

با شیرین و مصطفی توافق کرده بودیم که تا هر چه تاریکی سوسو می‌زند، دیگر توقف نکنیم و به راه ادامه دهیم.
دعوت پسرک را با جمله: "لا. شُکرا" رد کردیم.
این بار با اضطراب بیشتر اصرار کرد.
ما با نگاهی سراسر خجالت‌زده به‌ همدیگر فهماندیم که دعوت را بپذیریم. به شرط نزدیکی منزل و بدون خواب!

پسرک با برقِ خوشحالی که از نگاهش بیرون زد قبول کرد. سوار بر سه چرخه‌ای که در کنار عمود رها کرده بود، به راه افتادیم. با طی کردن مسیر طولانی در بیراهه‌های مشایه به مقصد رسیدیم. شب از ۷:۳۰ گذشته بود.

چشم‌چشم کردیم تا مثل همیشه با یک خانه‌ای با حیاط بزرگ و سرسبز روبرو شویم که صدای امّی زائر، امّی زائر، ما را به خود آورد. مهمان خانه‌ای شدیم محقّر با درِ حیاط پوسیده‌ای که هر آن از هم جدا می‌شد.

به داخل اتاق پا گذاشتیم. بدون فرش و یا زیلویی. از یک طرف گربه‌ها بالا و پایین می‌پریدند و از طرفی دیگر مرغ و جوجه‌ها جست و خیز داشتند.
ما با چشمانی گِرد شده، هاج و واج دور و اطراف خانه را از نظر گذراندیم که یعنی اینجاست؟!

مادر با سینیِ پر آب از آشپزخانه بیرون آمد. آب نشانی از خنکی نداشت اما لبخندِ پر مهر مادر، گرمای آن را گرفت و مهر عطوفت را بر ما بخشید.

بعد از احوال‌پرسی و خوش‌ آمدگویی گفت که حمام آماده است برای شست‌و‌شو. حمامی که با آویز شدن پرده‌ای به جای در، پوشانده شده بود. علی پرید به سمت حمام. شیر آب را باز کرد اما آبی آنچنان نبود!

غرغر کنان گفت: " اَااااه… پس چرا زائر دعوت می‌کنن وقتی که هیچی ندارن! تازه از در و دیوارش هم حیوونا پرسه می‌زنن! ما چقدر راه اومدیم!" شیرین با لبخند ریزی به صاحب خانه فهماند که بچه‌ است دیگه!

مصطفی گفت: "لبخند بزنین و خداحافظی کنین تا زودتر برگردیم." سؤالی که از پسرک، در چند دقیقه قبل مدام توی سرم می‌چرخید با یک نظر جوابش را گرفتم. دلیل اضطرابش را، اصرارش را، ذوق‌زدگی زیادش را…

ما از اینکه مادر و پسر را با حضور در ضیافتشان خوشحال کردیم، راضی بودیم. مادر و پسر هم از پیش‌کشیِ تمام دارایی‌شان به زائران حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام).

به جانم نشست کلام امام صادق(علیه‌السلام) به یکی از شیعیانش : اگر کسی بگوید؛ روی زمین را برای تو پر از نقره می‌کنم تا دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر را از قلب خود خارج کنی و تو حاضر نشوی، پس تو فقیر نیستی.
فقیر کسی است که محبت اهل بیت را در دلش نداشته باشد.

پایان پیام/

منبع: فارس