خبرگزاری فارس–همدان: لحظهای روی بام دلتان بنشینید و به سنگر و خاکریز آبستن به التهاب دقایق سری بزنید؛ به همان بنبست عاشقی میان دره و قله که روزش آغشته به تیر و ترکش بود بود و غم شبانهاش شریک نجوا.
به همان شبهای التماس و خوابهای صادقه گاه و بیگاه، به پاهای بیقرار و رقص بیتکرار دستان در کوه و کمر، به دلهای شیفته سنجاق شده به خط مقدم و به نامههای خط خورده و رسیده؛ سری بزنید تا بدانید چه گذشته به دلدادگان فراز قلهها و قعر درهها.
راستش هیچ کس جز مشتریان آن خاک پاک نمیداند چه آتشی میان دلهای جاماندگان و زخم خورده برافروخته است انگاری سیاهی شب زیر سقف آسمان به نجواهایشان پهلو میزند و دردشان سر میخورد در چشم.
هیچ کس نمیداند؛ برای دانستن و دریافتن اندکی از درد و غم جاماندگان به سراغ حسین طاهری جانباز ۷۰ درصد نهاوندی به گفتوگو نشستیم.
سوال: خودتان را معرفی کنید لطفا.
حاج حسین طاهری هستم، جانباز ۷۰ درصد هموتولوژی و به عبارتی زمینگیر کامل، چهارده ساله بودم که به عنوان بسیجی و داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل پیوستم و در تاریخ ۱۲ اسفند ماه سال ۶۲ بعد از دو سال خدمت مجروح شدم.
مجروحیت بنده در منطقه چنگوله با اصابت ترکش اتفاق افتاد، و جزییات آن از این قرار است که بعد از اتمام نماز جماعت در سنگرهای منطقه چنگوله در حین قرائت زیارت عاشورا یک ترکش وارد سنگر شد و این ترکش به سمت چپ مخچه بنده اصابت کرد.
فارس: آقای طاهری، در مورد جزییات مجروحیت و مشکلی که دارید توضیح دهید.
بله حتما، این رخداد باعث شد به صورت کامل زمینگیر شوم، البته سالی هم که حجاج ایرانی شعار برائت از مشرکین را در طول مناسک حج سر دادند بنده زائر خانه خدا بودم و در آن واقعه دستم دچار مجروحیت شد و تیر خورد.
حدود ۴۰ سال است زمینگیر شدم و زخم بستر دارم، تمام دلخوشیم نگاه کردن به سقف خانه است؛ شرایط جسمانی بنده کمی آزاردهنده است به ویژه برای خانواده، اما شک نکنید اگر زمان برگردد باز هم همین مسیر را انتخاب خواهم کرد چون پای ایران وسط است و تبعیت از رهبری. جان بنده در قبال این نظام و کشور ناقابل است و جانبازی هم افتخاری بزرگی است.
سوال: بفرمایید بعد از چند سال حضور در جبهههای حق علیه باطل جانباز شدید؟
طاهری: سال ۶۰ اعزام شدم و بعد از دو سال رزم در خط مقدم آن هم با عنوان بسیجی ویژه، آموزش نیروهای تازه نفس و تازه وارد را هم بر عهده داشتم که دست آخر مجروح شدم و قضا و قدر با جانبازی به استقبال ما آمد.
رزمندگان برای دفاع از اعتقاداتشان دل به خمپاره و ترکش و گلوله دادند، در این مسیر خیلیها شهید شدند و خیلیها جانباز با هزار و یک مشکل اما پای همان اعتقاد ایستادند.
مشکلات ما جانبازان هم ریز و درشت است و گاهی خانواده و فرزندانمان را آزار میدهد اما هنوز هم باورمان همان است؛ سختیهایی که جانبازان تحمل میکنند یکی دو مورد نیست ولی هدف همان است راه همان است پس سختیها آسان میشود.
فارس: اگر قرار باشد از مشکلات جانبازی و همراهی خانواده در این مسیر پرفراز و نشیب بگویید به چه موردی اشاره میکنید؟
در تمام این ۴۰ سال که زمینگیر بودم و بعد از زمینگیری هم درگیر زخم بستر شدم خانوادهام را گرفتار کردم، برای آنها مشکلآفرین شدم تا جایی که در انجام کارهای شخصی هم کمک گرفتم یا برای خوردن یک لیوان آب همراهی میخواهم و باید این یک لیوان را به دستم بدهند و خلاصه که خیلی سخت است اما اعتقادمان همان است.
در این مسیر همسرم فداکاریها کرده و شرایط بنده را به جان خریده اما دم نزده، فرزندانم سختی را تحمل کردند اما کم نیاوردند؛ اوج این مشکلات کم و کاستیهایی است که منِ پدر برای سه فرزندم دارم.
برای نمونه وضعیت بنده اجازه نداد شاهد عقد تنها دخترم باشم؛ یا شرایط مجال نداده یک سفر پدر پسری با پسرانم داشته باشم و دست در دست آنها مسیری را قدمزنان راه بروم حتی نتوانستم دست دخترم را دست همسرش بگذارم و ایستاده بدرقه راهش باشم ولی باورم همان است فدای سر کشور و اسلام و انقلاب.
فارس: از خستگیها و دلسردیهای این دوران بگویید.
من و امثال من در راه خدا جهاد کردیم و به فرمان خدا و معمار کبیر انقلاب دل به جنگ سپردیم؛ اگر هم گاهی خسته شویم ربطی به اعتقادمان و کاری که برای دین و وطن کردیم ندارد، دلخوشیم به وعده خدا که در قرآن میفرماید جایگاه جهادگران در بهشت است.
سختی زیاد است اما بنده گوش به فرمان حضرت آقا هستم و هر بار که دشواریها از حد میگذرد با سخنرانیها و رهنمودهای رهبر انقلاب دلم آرام میگرد و امیدوار میشوم.
گاهی ناملایمات روزگار تا سر حد ممکن سر جنگ دارد و ساز ناسازگاری میزند ولی فدای حفظ یک وجب از خاک پاک ایران.
فارس: از دوران نبرد هم برایمان بگویید لطفا
روزهای نبرد بچههایی که جبهه به بغل با دشمن دست و پنجه نرم میکردند سمبل عاشقی بودند و برای حفظ خاک پاک وطن حتی به اندازه یک وجبش آمده بودند اصلا بی هول و ولا و بیواهمه از شهادت یا جانبازی تن و با تانک مقابله میکردند و فریاد مقاومت سر میدادند، من هم یکی از همین عشاق بودم و قرعه فال ما به جانبازی افتاد.
تفکرات جاری و ساری در آن سالها تفکرات ناب دفاع بود و هر وقت یاد رشادتها و از خودگذشتگیها و سر دست شکستنها برای شهادت و جانبازی میافتم سراسر وجودم افتخار میشود به به ایرانی بودنمان، به سرفراز بودنمان.
جبهه و جنگ برای رزمندگان، در دفاع از ناموس و کیان کشور و تبعیت از فرمان معمار کبیر انقلاب معنا میشد و رزمندگان بی توقع و چشمداشت وارد این گود میشدند و جان و مالشان را در طبق اخلاص میگذاشتند و عاشقانه نبرد میکردند.
روحیه حاکم بر روزهای سخت ایران، روحیه تعاون بود و دفاع این روحیه کوچک و بزرگ سرش نمیشد، همه ایران پکپارچه صدا شدند و آزادی و استقلال کشور را خواستند و هیچ جوره در برابر خباثت یک دنیا کم نیاوردند.
افرادی که وارد این عرصه میشدند هدف یکسان داشتند و برای شهادت ثانیه شماری میکردند؛ شوق شهادت از رزمنده به رزمنده دیگر و از عملیات به عملیات دیگر میرسید و عاشقانههای بی تکرار به جای میگذاشت.
هر چه از روزهای دفاع و جنگ تحمیلی بگوییم باز هم کم است و زبان از بیان واقعیتهایی که روی دوش ایمان و باور رقم میخورد قاصر است، فیلمها ساختند و کتابها نوشتند و تصویرسازی کردند اما حتی چمد درصد حال و هوای آن روزها ادا نشده است.
فارس: اگر قرار باشد از خاطرات گفتنی آن روزها بگویید، چه تعریفی دارید؟
هزار و یک خاطره در شب و روزهای جبهه رقم میخورد اما یکی از آنها خیلی به دلم نشست؛ آن روزگارانی که رزمندگان کار و بارشان را رها کرده بودند و دل به خط مقدم سپرده بودند، بعضا دچار مشکلات مالی میشدند و یا کم و کسر میآوردند اما خم به ابرو نمیآوردند حتی گاهی پولی داده میشد یا وسط سنگر گذاشته میشد تا سبب رفع نیاز رزمندگان و خانوادههایشان باشد اما هیچ کدام از بچهها دست نمیزنند و ریالی برای رفع نیاز برنمیداشتند.
برای رفع نیاز هم شده به فکر مادیات نبودند و دست نمیزدند، این که هیچ حتی جیره خشک و کمکهایی هم با خودشان میآوردند آخر اعتقادشان قرص و محکم بود و برایش جان میدادند، سر میدادند.
خاطره دیگر هم از شهیدی است که مدیون کرد هیچ وقت رازش را فاش نکنم؛ به وقت آمادگی برای شرکت در عملیات یکی از همرزمان را دیدم به شدت گریه میکرد و اشکش سیل شد، پرس و جو کردم از حال و روزش، گفت: خواب دیدم در این عملیات شهید میشوم.
این بنده خدا جزو نیروهای پشتیبانی بود؛ پیش خودم گفتم احتمال شهادتش کم است بالاخره خط مقدم جنگ غلیظتر بود و او پشتیبانی خدمت میکرد، در کمال ناباوری این رزمنده تازه داماد طبق همان خواب شهید شد و آمبولانساش را زدند این شهید والامقام بدون سر به شهادت رسید راستش از این دست از کرامات در جبههها به وفور بود.
فارس: ممنونم از شما، راستی اقدامات بنیاد شهید را چه طور ارزیابی میکنید؟
خواهش میکنم، باید بگویم بنیاد شهید، یک نهاد حمایتی برای ایثارگران و جانبازان است؛ طبیعتا کمبود منابع و بودجه هست ولی معتقدم حمایتهایی هم هست.
درمان ما، حمایت از فرزندان ما در بحث کار و اشتغال یا دانشگاه؛ مواقعی که منِ پدر شرایط حمایت فرزندم را ندارم هوای فرزندان ما را دارند این امکانات در حد توان در نظر گرفته میشود.
در دوره جدید هم بهتر از قبل به گمانم تحولی ایجاد شده، بهبود زیرساخت یک سری از مسائل در نظر گرفته شده و نمونه آن استخدام فرزندان ایثارگران است که جد پیگیری شد.
در مجموع سعی میکنند عدالت را اجرا کنند تا جایی که بودجه خوبی به شهرستان و استان تعلق گرفته است، سرکشیهای مستمر در برنامه دارند و خلاصه که در حمایت از ما کم نمیگذارند.
فارس: اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید اگر نه بیشتر از این وقت شما را نمیگیرم.
متشکرم، کلام آخر اعتقادمان است و باورمان؛ کلام آخر اینکه اگر زمان به عقب برگردد، منِ نوجوان دیروز دوباره راهی جبهه میشوم و جان بر کف دفاع میکنم حتی به قیمتهای مصائب امروزم و درد و رنجی که میکشم.
پایان پیام/89033/
منبع: فارس