« ناچارم که بندهای این یادداشت را محدود کرده و به عنوان نتیجه گیری تاکید کنم که اوضاع دانشگاهها خوب نیست. اگر حاکمیت اقدام به حل مشکلات کلان سیاسی، اقتصادی، بین المللی و محیط زیستی نکند، جامعه از وجود افراد مستعد و متخصص در بسیاری از زمینهها محروم شده و این افت به نفع هیچ جریان سیاسی در ایران نیست. نتیجه این افت از دست دادن سرمایههای انسانی کشوری است که ۴ دهه در مقابل انواع فشارها از جنگ و تحریم تا شرایط سخت محیط زیستی از خود مقاومت و خویشتن داری نشان داده است. شما تا ابد نمیتوانید از یک پیکری که به او غذای سالم نمیدهید انتظار توان ادامه کار بدهید. رفتاری که حاکمان با بی درایتی با سرمایههای انسانی کردهاند، بسیار شبیه رفتاری است که با محیط زیست این کشور کردهاند. »
حسین آخانی، استاددانشگاه تهران طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت:
اخیرا بحث اخراج اساتید از دانشگاهها در محافل خبری و شبکههای اجتماعی داغ است. لازم دانستم به عنوان یک دانشگاهی که دغدغه جدی علم و محیط زیست سرزمینم را دارم نکاتی را مطرح کنم.
البته به دلیل جایگاه شغلی اعتراف میکنم که نمیتوانم همه واقعیتها را آنطور که لازمه اطلاع رسانی حرفهای و شفاف است، بگویم. من کلمه «خروج» را به جای «اخراج» انتخاب کردهام که در برگیرنده مجموعهای از اتفاقاتی است که منجر به اخراج رسمی (که اتفاقا بسیار کم است)، حذف اداری و گزینشی، وجود سهمیهها، محدودیت امکان استخدام و یا محدود بودن نیازهای پژوهشی افراد مستقل، وجود رانت و رابطه در گرفتن امکانات، عدم برخورد و حتی حمایت از برخی متقلبان و مقاله سازان علمی شده و سالهاست باعث خروج ، حذف و یا دلسردی بسیاری از استعدادها از دانشگاهها شده است. نکات زیر، بخشهایی از فرایند چند وجهی منجر به فرسایش علمی در کشور است که آن ها را یادآور میشوم:
- در همه دنیا یافتن شغل در دانشگاه کار سختی است. در بسیاری از کشورها فقط با بازنشسته شدن و یا افتتاح یک دانشکده و یا موسسه پژوهشی است که فرد و یا افرادی امکان استخدام پیدا میکنند. دانشگاهها برای حفظ استانداردهای علمی خود، شرایطی دارند که بهترینها را از هر نقطه جهان و با هر ملیت و عقیدهای استخدام میکنند. استخدام استاد تمام و بکار گیری رتبههای پایینتر و محققان کوتاه مدت قراردادی، در کشورها و دانشگاههای مختلف تفاوت هایی دارد. یعنی جز استادان با تجربه، اغلب استخدامها در دانشگاههای معتبر موقتی و کوتاه مدت است.
- استخدام در دانشگاههای ایران یکی از خاصترینها در جهان است. وارد شدن به آن بسیار سخت و اتفاقا خارج شدنش هم سخت است. ضمن اینکه استخدام فرد غیر ایرانی عملا غیر ممکن است، هموطنان نیز باید خودی بودن و یا بیخطر بودن خود با عبور از سه سد مهم اثبات کنند: خوشبختانه سد علمی برای افراد کم نفوذ و مستقل با بالاترین حد استاندارد اعمال میشود. مثلا اگر افرادی چون مریم میرزاخانی متقاضی استخدام در دانشگاههای کشور بودند ممکن بود به دلیل کم بودن مقالات، شانسی برای استخدام و تبدیل وضعیت نداشته باشند. سد دوم نفوذ استادان با سابقه است. با توجه به نبود بودجه و امکان استخدام همکار در آزمایشگاههای پژوهشی، تنها راه داشتن یک همکار همراه، جذب فردی نزدیک به استاد است. شکل گیری هستههای باندی و حسادتها در گروهها و دانشکدهها، گاهی مرزهای حرفهای و اخلاقی را به طور حیرت انگیزی جابجا میکنند. سد سوم سخت گیری های گزینشی است. در همان ابتدا مثلا اگر خانمی با هنجارهای پوشش بسیار سختگیرانه (که در سالهای اخیر حتی مجبور به پوشیدن چادر بودند) موافق نباشد در همان ابتدا حذف می شود. اگر هم کسی منتقد باشد، طبیعی است که شانس استخدامش بسیار پایین است. نتیجه این سه سد در یک کلام، استخدام افرادی بی خطر که نه مزاحم و رقیب جدی برای همکاران با سابقه باشند و نه منتقدی برای سیستم.
- جذب غیر معمول – بدون طی کردن مسیرهای معمولی و یا دور زدن مسیرها با نفوذ مقامات بالاتر، انتقال افراد سیاسی از دانشگاههای کم اعتبار به دانشگاههای معتبر و سپس سپردن مسئولیتهای مهم به آنها – متاسفانه پدیده شایعی در دانشگاههای بزرگ است. با کمک سهمیهها، همچنان افراد با توان علمی کم به دانشگاهها تزریق میشوند. برای نمونه برخی ابتدا با سهمیه کارشناس وارد دانشگاه میشوند، سپس با گرفتن دکتری – که این روزها بسیار آسان است – بدون طی کردن روند معمول به راحتی و با بی عدالتی با تبدیل وضعیت، عضو هیئت علمی میشوند.
- اصلاحات بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ باعث بازگشت شمار ملموسی از فارغ التحصیلان به کشور و جذب آنها در دانشگاهها شد. موج مقاله نویسی و انجام پژوهشهای دقیق و سطح بالا با توسعه همکاریهای بین المللی و توسعه دورههای دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری باعث جهش علمی در دهه ۸۰ و ۹۰ شد. علیرغم آسیبهای جدی مانند افزایش تقلبات و انحرافات فراوان، پیشرفتهای شگرفی در علم ایران ایجاد شد. متاسفانه ساختار ناتوان مدیریت کشور – که اغلب مدیر دکترهایی که بدون زحمت دکتر شدهاند – باعث شد که بدنه تصمیم ساز و بودجهای کشور، ارزش این تحول را درک نکرده و با تاکید بر آمار و پُزهای بیهوده دچار توهم رشد در ایران شوند. آنها متوجه نبودند که اگر این سرمایههای ارزشمند انسانی حفظ نشوند همگی مانند نهال هایی هستند که اگر آبی نباشد خشک میشوند. اگر چه برخی از آنها جذب دانشگاهها شدند ولی با دست خالی نمیتوان کاری انجام داد. شمار بیشتر، بخصوص افراد مستعدتر رفتن را به ماندن ترجیح دادند. این روند به حدی شدت گرفت که مقاله نوشتن نه برای انتشار نتایج پژوهش، بلکه برای تقویت رزومه، اولویت دانشجویان و اساتید تازه استخدام شده گردید.
- در غرب با کادر کم ولی با پروژههایی که بودجههای کلان دارد، موسسات دانشگاهی و پژوهشی را اداره میکنند. سیاست آنها بستن قراردادهای کوتاه مدت مانند دانشجوی دکتری و پسادکتری است که هم جوانند و هم انگیزه لازم برای ماندن در کشور میزبان را دارند. ناامید شدن از بهبود شرایط زندگی، تشدید تحریمها و بستن همه راههای ارتباط با خارج، نیاز بازار کار و مهاجرت جهت حفظ جمعیت فعال در غرب سبب شد که خروج مستعدان فرصت برد-برد-بردی ایجاد کرد. در این فرایند اولا فرد متقاضی در کشوری با سطح رفاه و امکانات مناسب زندگی کرده و نهایتا پاسپورت معتبری به دست میآورد (برد اول)، کشور خارجی نیروی مستعد و تحصیل کرده را درست در اوج بهره وری، استخدام و برای حفظ جمعیتش بدست میآورد (برد دوم). حاکمان جناح گرا از شر این آدم های پر مدعا و پر خرج و ناهماهنگ با سیستم راحت میشوند! (برد سوم).
- رقابت در دانشگاهها برای ارتقاء و تبدیل وضعیت همیشه بالاست. اما برای رقابت باید هم مقاله داشته باشی و هم بتوانی امتیازهای دیگر مانند فارغ التحصیلان تکمیلی را کسب کنی. بودجههای پژوهشی به حدی شرم آور است که گاهی عددش حتی برای من به عنوان استاد تمام بهترین دانشگاه کشور با ۲۵ سال سابقه تولیدات علمی پیوسته به اندازه چند شب کار کردن در اسنپ هم نیست. بودجه های سازمانهایی مانند صندوق حمایت از پژوهشگران محدود و گاهی غیر عادلانه در فرایندهایی به ظاهر آکادمیک ولی با چند لایه زد و بند به افراد خاصی میرسد. دانشجویان تحصیلات تکمیلی که نه حقوقی دارند و نه دارای امکانات مناسب آزمایشگاهی، بایستی مانند همپایان خارجی خود در بهترین مجلات مقاله منتشر کنند. اگر هم کارشان طول کشید استاد و یا دانشجو با تیغ اضافه سنوات چنان نقره داغ می شوند که فقط نمونه اش را در ایران می توان سراغ گرفت. واحد گرانت پژوهشی دانشگاه تهران در دو دهه اخیر همان ۲۰۰ هزار توان باقیمانده است! در حالیکه حقوق ما ۱۰۰ برابر شده است!؟ این نوع رفتار با قشر تحصیل کرده تحقیر مطلق آنهاست. در حالیکه هزینهها به حدی افزایش یافته و شدت تحریمها به حدی بالاست که حتی برای من استاد امکان دریافت یک جلد کتاب از خارج عملا ممکن نیست. من بارها مجبور بودم برای خرید مواد مورد نیاز به خارج بیایم و با شرایط بسیار دردناک و ریسک بالا نیازهای پژوهشی و تحقیقات دانشجویانم را تامین کنم. در حال حاضر این راهها هم دو سویه بسته شده است. طبیعی است که تحمل این فشار هم دانشجو را خُرد می کند و هم استاد را. کافی است بررسی کنید که اغلب فارغ التحصیلان آنقدر در دوران کار خود آزار می بینند که دیگر از دیدن دانشگاه و استادشان نه تنها خوشحال نمیشوند که برای آنها یادآور تلخترین دوران زندگیشان است.
- نارامیهای سیاسی سالهای ۹۰، ۹۸ و ۱۴۰۰ و تشدید فشارهای کشنده تحریم و تورم منجر به تحولات عمیقی در نسل جوان شد. شکست دولت روحانی در حل مشکلات اقتصادی و روابط بین الملل و یک دست شدن قدرت ضربه سختی به روح و روان جامعه زده و دلزدگی و نومیدی بخش مهمی از مردم، بخصوص قشر تحصیل کرده را سبب شده است. در همین ۲-۳ سال اخیر بسیاری از همکاران دانشگاهی که حتی استخدام رسمی هم هستند، یا به دنبال یافتن فرصتهای شغلی در خارج از کشورند و یا با درخواست بازنشستگی زودرس و مرخصی بدون حقوق بی سر و صدا از دانشگاه خارج میشوند. اگرچه آمار رسمی وجود ندارد، ولی در دانشگاه تهران نزدیک ۵۰ عضو هیئت علمی رفتهاند و من خبر موثق دارم که چند برابر آنها در حال تدارک رفتن هستند. اعضای جوانتر هیئت علمی با حقوق ناچیز امکان تدوام زندگی و کار علمی ندارند و طبیعی است از این فرصتها بیشتر استفاده خواهند کرد. عملا هیچ فارغ التحصیلی از دانشگاه های معتبر خارجی تمایل به برگشت به ایران ندارد و اگر هم گاهی این اتفاق میافتد دلایل دیگری دارد.
- نگاه امنیتی و فشار به دانشگاهیان ایرانی هم از طرف داخل و هم از طرف خارج به حدی افزایش یافته است که برای نمونه امکان بردن یک نمونه خاک برای تحقیق عملا وجود ندارد. کشوری که کشتی کشتی خاکش و معادنش میرود و هزاران هکتار از مراتع و جنگلهایش میسوزد و یا با یک طوفان و یا سیل میلیاردها تن خاکش نابود میشود، اگر دانشجو و یا عضو هیئت علمی بخواهند طبق قانون حفاظت خاک، برای پژوهش درخواستی برای جابجایی چند گرم خاک و یا یک ذره گیاه داشته باشند با آنها برخوردهای امنیتی سنگینی میشود که عملا مجبور به کنار گذاشتن تحقیق خود میشوند. حتی انجام سفرهای علمی به داخل و خارج اغلب حساسیت این نهادها را سبب میشود. جالب است اخیرا سفر من به انگلیس برای رونمایی کتاب منتشره شده توسط دانشگاه با مخالفت معاونین و مدیر کلی مواجه شد که هر دو فارغ التحصیل انگلیس بودند! متاسفانه ما به راحتی مورد سوء ظن و حتی تهمت قرار می گیریم. این نگاه فقط منحصر به داخل نیست، در خارج از کشور به عنوان ایرانی حتی به خرید کتاب ما هم مشکوکاند.
- متاسفانه افراد مستقل هیچ دسترسی به منابع مالی برای تحقیقات علمی و پیشبرد اهداف خود نیستند. اگر شما عملکرد دستگاه دولتی را نقد کنی امکان دست یابی به منابع مالی برای تحقیق را نخواهی داشت. شما یا باید وابستگی سیاسی و جناحی داشته باشی و یا با روابط ناسالم بین دانشگاه و صنعت و دستگاه های دولتی اقدام کنی. نمونه آن پروژه باغ گیاهشناسی تهران بود که بعد از ۲ دهه تلاش با روی کار آمدن دولت جدید و شهردار جدید متوقف شد و حداقل ضرر آن برای کشور از دست دادن ۵ متخصصی بود که بنا بود در اولین مرحله این کار بزرگ را شروع کنند.
- سطح علمی دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری به حد ناباورانه ای افت کرده است. من از زبان برخی قبول شدگان کارشناسی ارشد رشته تخصصی خودم شنیدم که آنها با رتبههای بسیار کم و درصدهای بسیار ناچیز به راحتی در دوره های روزانه دانشگاه تهران قبول میشوند. تقریبا اغلب همکاران رشتههای مختلف به این افت شدید و بی انگیزگی در دانشجویان اعتراف میکنند.
نتیجه گیری: ناچارم که بندهای این یادداشت را محدود کرده و به عنوان نتیجه گیری تاکید کنم که اوضاع دانشگاهها خوب نیست. اگر حاکمیت اقدام به حل مشکلات کلان سیاسی، اقتصادی، بین المللی و محیط زیستی نکند، جامعه از وجود افراد مستعد و متخصص در بسیاری از زمینهها محروم شده و این افت به نفع هیچ جریان سیاسی در ایران نیست. نتیجه این افت از دست دادن سرمایههای انسانی کشوری است که ۴ دهه در مقابل انواع فشارها از جنگ و تحریم تا شرایط سخت محیط زیستی از خود مقاومت و خویشتن داری نشان داده است. شما تا ابد نمیتوانید از یک پیکری که به او غذای سالم نمیدهید انتظار توان ادامه کار بدهید. رفتاری که حاکمان با بی درایتی با سرمایههای انسانی کردهاند، بسیار شبیه رفتاری است که با محیط زیست این کشور کردهاند. بهره کشی ناپایدار از سرزمین نتیجهاش آسمان پر از گرد و خاک، خشکی دریاچه ها و رودخانه های چون ارومیه و بختگان و کارون، فرونشست زمین، کمبود منابع آبی و از هم گسیختگی طبیعی در شرایط سخت افزایش دمای کره زمین، چنان کشور را در گیر بحران کرده است که حل آنها از توان یک اقلیت کوچک و یک جناح سیاسی با نگاه سختگیرانه به زندگی انسانها در قرن ۲۱ خارج است. نخبگان که هیچ، مردم عادی نیز اگر به دلایل سیاسی و اجتماعی هم نخواهند از کشور بروند، تحمل شرایط زیستی و اقتصادی، آنها را مجبور به رفتن میکند. همین روزها که این نوشته را نوشتم، در برلین شاهد حضور پر شمار هموطنانی هستم که سرزمینشان را ترک کرده اند. طبیعی است که دانشمندان و مستعدان ناامید با دلی پر خون شاید برای نجات فرزندانشان هم شده، چنین کنند. من حرفی ندارم، فقط ایران را دریابید.
*استاد دانشگاه تهران
منبع: انصاف نیوز