گفتگوی تفصیلی| حاج قاسم می‌گفت از آقا چیزی دیدم که نمی‌توانم از ایشان فاصله بگیرم

گفتگوی تفصیلی| حاج قاسم می‌گفت از آقا چیزی دیدم که نمی‌توانم از ایشان فاصله بگیرم

فارس پلاس؛ خط رهبری – حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی یکی از همرزمان و یاران قدیمی حاج قاسم سلیمانی است که سالها نماینده رهبر انقلاب اسلامی و فرمانده‌ی کل قوا در سپاه قدس هم بوده است.

«خط رهبری» به مناسبت ایام سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در گفتگو با ایشان، نکات مهم بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی خصوصیات و مکتب حاج قاسم را مورد بررسی و تبیین قرار داده است.

نوع نگاه شهید سلیمانی به موضوع ولایت و تکامل ولایت‌مداری ایشان و همچین مصادیقی از برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری و سیره‌ی شهید از جمله نقاط خواندنی این گفتگو است.

خط رهبری: بسم‌الله الرحمن الرحیم. تشکر می‌کنم از حاج‌آقای شیرازی که وقت خودشان را در اختیار خبرگزاری فارس قرار دادند. محوریت گفتگوی امروز ما درباره تبیین شخصیت و مکتب حاج قاسم و ابعاد مدیریت و مجاهدتشان از منظر حضرت رهبر انقلاب اسلامی است؛ یعنی نکات و فرمایشاتی که آقا درباره ایشان فرمودند و نوع ارتباطی که حاج قاسم با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای داشتند که حالا مقداری‌اش را که شما می‌توانید، روایت بکنید.

شما سال‌ها با حاج قاسم بودید، بالاخره سیره ایشان را از نزدیک و بی‌واسطه دیدید، مدیریت و مجاهدت‌هایشان را دیدید، رهبر انقلاب وقتی می‌خواهند حاج قاسم و مکتب ایشان را معرفی کنند، از بین مؤلفه‌های مختلف و ویژگی‌های مختلف روی «صدق» و «اخلاص» دست می‌گذارند و این دو را ویژگی‌های اصلی مکتب حاج قاسم می‌دانند. شما به‌عنوان کسی که این ارتباط را داشتید بفرمایید چرا رهبر انقلاب این دو ویژگی را برجسته کرده و مهم‌ترین عناصر معرفی می‌کنند؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. روایات به ما یک نکته می‌گویند: هرچقدر انسان خودش را نشان ندهد، خدا بیشتر نشانش می‌دهد. هرچقدر انسان تواضع کند، خدا بلندش می‌کند. امام یک جمله‌ای دارند، می‌فرمایند: «برای ورود به میدان جهاد اصغر، مقدمه جهاد اکبر است.» بدون جهاد اکبر انسان در میدان جهاد اصغر نه‌تنها موفق نمی‌شود، بلکه وارد نمی‌شود. باید اول خودش را بسازد. حاج قاسم از همان اول که خودش را شناخت مسیر خودسازی را شروع کرد. خودش را به خدا وصل کرد. من نگاه می‌کنم از دوران جنگ تا امروز، تا امروزی که می‌گوییم یعنی لحظه شهادت حاج قاسم، حاج قاسم همیشه در مسیر خودندیدن رشد کرد. دوران جنگ دنبال دیده‌شدن نبود. سخنرانی‌های حاج قاسم را در دوران جنگ نگاه کنید؛ بعد از عملیات‌ها، بعداز والفجر هشت، بعداز کربلای یک، بعداز کربلای پنج، بعد از والفجر ده، هر عملیاتی. هیچ کجا حاج قاسم نمی‌گوید من بودم.[نمی‌گوید من اگر فرمانده لشکر نبودم مثلاً توی عملیات کربلای یک به اینجا نمی‌رسیدیم. همیشه حاج قاسم دیگران را دید. وقتی انسان دیگران را ببیند اینگونه است. یک بُعدش برمی‌گردد به اینکه خودش را نبیند، بُعد دوم اینکه دیگران را ببیند. بعضی‌ها خودشان را نمی‌بینند؛ اما دیگران را هم نمی‌بینند. اگر نگاه کنید، حاج قاسم توی هر سخنرانی و بعداز هر عملیاتی از شهدای آن عملیات می‌گوید این‌ها بودند. از شهدای آن عملیات می‌گوید. مثلاً در والفجر هشت شهید احمد امینی را می‌بیند، فرمانده گردان ۴۱۰ غواص. یوسف‌اللهی را می‌بیند، مسئول اطلاعات لشکر که در عملیات والفجر هشت شهید شد. تا انتها هم نگاه کنید، همین را می‌بیند. حاج قاسم خودش را ندید؛ یعنی خودش را کسی ندید. وقتی آدم خودش را کسی حساب نکند [چنین می‌شود]. حاج قاسم توی ایران نه، توی جهان چقدر شهرت دارد؟ یوسف‌اللهی را چه کسی می‌شناسد؟ اصلاً در ایران، در جهان که هیچی، در ایران چقدر یوسف‌اللهی را می‌شناسند؟ در خود نیروی قدس آیا همه یوسف‌اللهی را می‌شناسند؟ آیا خود جوانان امروز کرمان شهید یوسف‌اللهی را می‌شناسند؟ می‌شناختند؟ حالا بعد از شهادت حاج قاسم بازتابی پیدا کرد، مطرح شد. حاج قاسم تا روز آخر هم که شهید می‌شود، می‌خواهد دیده نشود. خودش را پشت چهره یوسف‌اللهی پنهان می‌کند؛ چون مردم همه سؤال می‌کنند یوسف‌اللهی کیست که حاج قاسم می‌گوید مرا کنار او دفن کنید؟ خب وقتی انسان دیگران را ببیند و برای خودش جایگاهی قائل نباشد، رشد می‌کند و خدا او را بالا می‌برد.

خط رهبری: آن قسمت صدق را چگونه می‌توان در سلوک و سیره شهید سلیمانی ردیابی کرد؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: حاج قاسم هرچه گفت، عمل کرد. اگر دعوت به ایمان می‌کرد، خودش در صف اول بود، اگر مثلاً دعوت به نماز شب می‌کرد خودش عامل بود، اگر دعوت به مبارزه می‌کرد، خودش پیشگام بود. در دوران جنگ، در سوریه، جنگ با داعش، جنگ با صدام، بعضی از جاها، اجازه نمی‌داد دیگران بروند و خودش مقدم بود. در شناسایی که نیروهای اطلاعات باید بروند منطقه را شناسایی کنند، خودش جلوتر از نیروهای شناسایی می‌رفت. پس ببینید وقتی دعوت می‌کند به مبارزه، ما در سپاه می‌گوییم فرماندهی در جنگ برو نیست، بیا است؛ یعنی فرمانده جلوتر از دیگران است و می‌گوید بیایید. خب این نشانه صداقت است؛ یعنی من اگر حرفی را به شما می‌زنم [به آن عمل می‌کنم]. حالا این یک بُعد است، بُعد دیگر اینکه هر قولی می‌دهد، عمل می‌کند. در وعده‌ها صادق است. صادق‌الوعد است. می‌گوید نبل‌الزهرا آزاد می‌شود و با تمام توان می‌آید پای کار. فوعه و کفریا را می‌خواهد نجات دهد، مردم فوعه و کفریا را می‌خواهد نجات دهد، خودش در صحنه است. اقدام می‌کند، نیروهایش را می‌آورد، خودش در صحنه است. تا آخر می‌ایستد برای اینکه مردم را نجات دهد. اگر به مردم فلسطین وعده‌ای می‌دهد، پایش ایستاده است. اگر توی یک میدانی وعده می‌دهد این کار بشود، این کار می‌شود. حالا من یک مثال بزنم که روشن است، روشن‌تر بشود. وقتی در سوریه داعش شکست خورد، آمد یک جبهه جدید توی عراق باز کرد. مردم کربلا و مردم نجف می‌دانستند داعش دنبال تخریب حرم‌هاست. ساک‌هایشان را بستند که دیگر فرار کنند و از شهر بیایند بیرون. خود مردم کربلا تعریف می‌کردند؛ می‌گفتند وقتی حاج قاسم در فرودگاه بغداد بر زمین نشست و ما فهمیدیم حاج قاسم نشست، ساکمان را گذاشتیم زمین. گفتیم حاج قاسم اگر بگوید کربلا سقوط نمی‌کند، سقوط نمی‌کند. یعنی این را نه مردم ایران، بلکه مردم عراق و سوریه باور کرده بودند.

خط رهبری: حالتی که ما از دور حس می‌کنیم و شما حتماً لمس کردید این است که حاج قاسم از جهت حال و هوای فردی فضای دهه شصت را در خودش حفظ کرده بود. آدم اینطور حس می‌کند. خیلی‌ها بودند که رزمنده و سردار بودند و الان هم حضور دارند ولی حال و هوای معنوی دفاع مقدس در آن‌ها چندان حس نمی‌شود. حاج قاسم انگار چهل سال سنش اضافه شده بود اما روحیه همان روحیه ۲۵ سالگی و فضای شهدایی و شب عملیاتی را حفظ کرده بود. این رمز و رازش چه بوده است؟ شما چه روایتی از این روحیه حاج قاسم دارید؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: ببینید، حاج قاسم همراه با رشد عمر و رشد جسمانی، رشد عقلی دارد. کسی که عقلش کامل باشد، همواره در مسیری که حرکت می‌کند، محکم‌تر می‌شود. حاج قاسم، سال ۶۵ چطور زندگی می‌کرد؟ من و حاج قاسم با هم در هتل فجر اهواز زندگی می‌کردیم؛ البته هتل فجری که بودیم، هتل بعد از جنگ نه، هتل جنگی. حاج قاسم یک اتاق داشت. خودش، خانمش حالا هر وقت که می‌آمد، دو تا بچه داشت، و چون حاج قاسم فرمانده بود و کمتر می‌توانست سرکشی کند به خانه، مادرخانمش هم همیشه بود، گاهی برادرخانمش هم بود، همه توی یک اتاق زندگی می‌کردند. وسط اتاق یک پرده بود. حالا توی همین اتاق مهمان‌داری هم می‌کردند. فرمانده لشکر کرمان بود؛ من روی این تأکید می‌کنم. من همیشه به تهرانی‌ها می‌گویم. می‌گویم من خاطرات شما را زیاد شنیدم، کتاب‌های تهرانی‌ها را هم زیاد خواندم، من خودم کرمانی‌ام، ما کرمانی‌ها در زمان جنگ نمی‌فهمیدیم غذا نیست، میوه نیست، امکانات نیست یعنی چه؟ همه‌چیز بود. حاج قاسم به نیروهایش توجه می‌کرد. بعضی‌ها دوران جنگ در اهواز رفته بودند یک خانه ویلایی بزرگ گرفته بودند و در آن زندگی می‌کردند. برای حاج قاسم هم فراهم بود، بهتر از دیگران هم برایش فراهم بود چون از نظر پشتیبانی استان کرمان بهترین پشتیبانی را در زمان جنگ از لشکر ثارالله داشت. اگر اراده می‌کرد از استاندار و امام جمعه‌های کرمان هرکدام حاضر بودند یک خانه در اهواز برایش بخرند؛ اما حاج قاسم در یک اتاق زندگی می‌کرد. بعد حاج قاسم می‌رود توی نیروی قدس. بیش از سی سال بعد آن روزهای آخر حیات حاج قاسم، حاج قاسم اگر اراده می‌کرد، رییس‌جمهور سوریه، رییس‌جمهور عراق، سید حسن نصرالله در لبنان، ایرانی‌ها هیچ، همین‌ها بهترین امکانات را برای حاج قاسم فراهم می‌کردند، نمی‌کردند؟ حالا غیر از مردم این کشورها، غیر از مردم ایران. من عشق مردم ایران را به حاج قاسم در صدها صحنه دیده‌ام. خب این‌ها اگر حاج قاسم اراده می‌کرد، هرچه می‌خواست به او می‌دادند. حاج قاسم وقتی می‌خواست پسرش را داماد کند، به من گفت من پولی که یک حلقه گران بخرم نداشتم، به بچه‌ها گفتم بیایید بایستید جلوی من حلقه ارزان را انتخاب کنید، بعد به خانواده عروس نشان بدهیم. حالا هدایا بماند. بعضی از آقایان می‌گویند حقمان است. حقش را اگر می‌خواست بگیرد، مأموریت که می‌رفت می‌توانست حق مأموریت بگیرد، ۲۲ سال توی نیروی قدس بود. شما دلاری حساب کنید، روزی چند دلار می‌توانست بگیرد؟ اکثر این مدت هم حاج قاسم مأموریت بود. حداقل من شهادت می‌دهم در این ۲۲ سال، ۱۵ سال و حالا ۱۵ سال را ضربدر ۳۶۵ کنیم دیگر، ۱۵ سال مأموریت بود. اگر این مدت را حق مأموریت می‌خواست بگیرد، بهترین خانه را می‌توانست در تهران بخرد، نمی‌توانست؟ خیلی‌ها هم خریدند ولی حاج قاسم نخرید. حاج قاسم در تهران منزل ندارد. منزل کرمانش را هم تازه وقف بیت الزهرا ک(س) کرده است. پس این روحیه را در وجود خودش از دوران جنگ تا امروز حفظ کرد. اینکه من می‌گویم رشد کرده، برای چه می‌گویم؟ ببینید، کسی که در دوران جنگ فقط کرمان آن هم نه همه مردم کرمان، او را می‌شناختند، حالا دنیا او را می‌شناسد و دنیا به او روی آورده. در دنیا شهرت دارد. ایرانی‌ها و مردم سوریه و عراق به او عشق می‌ورزند. این می‌خواهد با همان روحیه و با همان ساده‌زیستی زندگی‌اش را ادامه بدهد، مگر مشکل‌تر نیست؟ دوران جنگ رزمنده‌ها خب همه در یک فکر بودند، جو جامعه هم همین بود، اول انقلاب بود، جو جامعه هم همین بود. فضا به سمت دنیا نبود، فضا معنوی بود، دنیاگرایی را زشت می‌دانستند. اگر کسی مثلاً در سالن جشن عروسی می‌گرفت، رویش نمی‌شد بیاید در سپاه بگوید من در سالن جشن گرفتم. ما در مسجد جشن ازدواجمان را گرفتیم. جو جامعه این بود. بعداز جنگ که جو جامعه این نبود. جو جامعه همه به‌سمت مسابقات دنیایی بود. خیلی‌ها این جو را داشتند دیگر. حاج قاسم در این مسابقات دنیایی اصلاً شرکت نکرد. شرکت نکرد؛ این خیلی مهم است.

خط رهبری: یک ویژگی دیگری که رهبر انقلاب درباره شهید سلیمانی خیلی بر روی آن تأکید می‌کنند، پُرکاری حاج قاسم است. مثلاً ایشان می‌فرمایند که گزارش ۴۸ ساعت مأموریت ایشان برای من می‌آمد و می‌دیدم مثلا ۱۹،۱۸ ساعت کار کرده است. از پُرکاری ایشان با اینکه بالاخره از لحاظ جسمی در جنگ صدمه هم خورده بودند، خاطراتی بفرمایید.

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: یک سفر حاج قاسم به سوریه و لبنان و عراق داشت. دو هفته طول کشید. از سفر که آمد شهید پورجعفری به من گفت در این سفر حاج قاسم در دو هفته، ده ساعت نخوابیده است.

در عملیات کربلای پنج هجدهم دی ماه سال ۶۵ روز آغاز عملیات بود. حداقل تا بیست‌ودوم حاج قاسم یک ساعت نخوابید. قصه نمی‌گویم ها! هر زمانی که کار بود، حاج قاسم پای کار بود. بله اگر کار نبود، حاج قاسم ساعت نه شب می‌خوابید. من اگر منزل حاج قاسم بودم، چند دقیقه به نه می‌دانستم، من تا ده هم می‌نشستم او نمی‌گفت برو ولی من می‌دانستم حاج قاسم ساعت نه می‌خوابد، قبل‌از نه می‌آمدم بیرون. اما اگر کار بود، سه بعد از نصفه شب هم حاج قاسم پای کار بود. حالا استثنا داریم اما حاج قاسم ساعت سه بعد از نصفه شب از خانه بیرون بود. گاهی اوقات مثلاً می‌دیدیم سه و ربع است جلوی خانه حاج قاسم می‌آمدیم دیگر حاج قاسم نبود، رفته بود. آمی‌رفت ورزشش را می‌کرد، کوه یا شنا بود و قب ل‌از ساعت هفت سر کار بود. حالا من یک نمونه را بگویم. این برای سال ۹۱ یا ۹۲ است که حاج قاسم سنی داشت اینجا. یک جلسه بود در نیروی قدس ساعت هفت صبح تا هفت شب، دوازده ساعت. دیگر داد همه درآمد. گفتند فردا هم روز کاری است، جلسه را تعطیل کنید و ادامه بماند برای فردا صبح. حاج قاسم گفت باشد. جلسه تعطیل شد. روز بعد آمدیم. من معمولاً می‌رفتم اتاق حاج قاسم و با حاج قاسم می‌آمدیم اتاق جلسات. قبل ‌از هفت من رفتم در اتاق حاج قاسم. دوازده ساعت گذشته بود دیگر از هفت شب تا هفت صبح. حاج قاسم به من گفت دیشب که جلسه تمام شد من رفتم اصفهان. در اصفهان، نجف‌آباد، یک جانباز بود، آقای توبه‌ای‌ها که شهید شد، گفت رفتم سر زدم به آقای توبه‌ای‌ها، تا نصفه شب پیشش بودم. ایشان جانباز لشکر ثارالله بود، نجف‌آبادی بود اما توی لشکر بود، حاج قاسم گاهی می‌رفت به او سر می‌زد. گاهی چند ساعت با او بود، پرستاری‌اش می‌کرد. می‌گفت رفتم، سر زدم، تا نصفه شب پیشش بودم، برگشتم تا به این جلسه برسم. چند ساعت خوابیده؟ حالا اگر توی پرواز خوابیده باشد!. از این ماجراها زیاد داریم. یعنی حاج قاسم توجه می‌کرد به این موضوع.

یا یک موضوع دیگر را بگویم. حاج قاسم را دیگر همه می‌دانند وضعیت کاری و مشغله‌اش چگونه بود؛ صبح تا عصر. حالا صبح که می‌گوییم یعنی صبح حاج قاسم نه صبح ما، یعنی سه صبح مثلاً از خانه زده بیرون. ساعت چهار بعدازظهر من با او قرار گذاشتم گفتم بعضی از بچه‌های شهدا را از کرمان آوردند می‌خواهند تو را ببینند، گفت بیایید منزل. ساعت چهار من بچه‌ها را گذاشتم خانه حاج قاسم. صبح که رفتم تا با هم برویم نیروی قدس به من گفت دیشب با این بچه‌ها پیاده آمدیم امامزاده پنج‌تن. پیاده، بدون محافظ، با بچه‌های شهدا پیاده آمدیم زیارت کردیم، پیاده برگشتیم، شام خوردیم، تا نصفه‌شب حرف زدیم، الان هم داریم می‌رویم نیروی قدس.

معمولاً ما که می‌آییم توی خانه دیگر حوصله حرف‌زدن با بچه‌مان هم نداریم. این وضعیت حاج قاسم بود.

خط رهبری: یک نکته دیگر هم که باز در سیره حاج قاسم رهبر انقلاب به آن ضریب می‌دهند بحث توجه به حدود و مسائل شرعی است که بالاخره با این حجم کار و مأموریت‌ها و وظایف سنگین و میدان جنگ و… آقا می‌فرمایند که حاج قاسم اهل رعایت حدود شرعی بود و در این مسئله دقت داشت. شما در این زمینه موردی در ذهنتان هست که مؤید این بحث باشد؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: ایشان دائم‌السفر بود. خب طبق فتوای حضرت آقا اگر فاصله بین دو سفر بیش از ده روز بشود، نماز شکسته می‌شود. بحث بود که ایشان می‌آید فرودگاه امام(ره) یک سفر حساب می‌شود، از فرودگاه امام سفر دوم حساب می‌شود یا نه؟ طبق فتوای آقا اگر بیاید فرودگاه امام(ره)، آنجا کاری انجام دهد بعد برود سوریه، می‌شود سفر دوم و الا اگر کاری انجام ندهد، از خانه که حرکت می‌کند یا از محل کار که حرکت می‌کند برود سوریه می‌شود سفر اول. این را از چند نفر پرسیده بود و باز هم قانع نشده بود. می‌گفت باید در مسائل شرعی دقیق بود. حتی در مباحث اخلاقی هم دقیق بود. از من پرسید حکم چیست؟ من توضیح دادم و باز هم قانع نشد. می‌بایست به یقین می‌رسید، اینطور نبود که بگوید حالا شیرازی گفته است، ما قبول می‌کنیم. من همان‌جا حالا یادم نیست زنگ زدم به آقای فلاح‌زاده یا رییس استفتائات دفتر مقام معظم رهبری. با او صحبت کردم و گوشی را به حاج قاسم دادم، تا او گفت و حاج قاسم باور کرد که اینطور است. یعنی روی مسائل شرعی‌اش دقیق بود که تکلیفش چیست.

همه شنیده‌اید دیگر که در سوریه حاج قاسم داخل یک خانه‌ای که می‌رفت حواسش بود و به رزمنده‌ها می‌گفت که چیزی برندارید و اگر چیزی برمی‌دارید یادداشت کنید، مشخص باشد که فردا اگر صاحب‌خانه برگشت، ما بدهی‌مان را به صاحب خانه بدهیم و چیزی بر گردن ما نباشد.

در نیرو، در لشکر روی این عنایت داشت. حتی من می‌توانم ادعا کنم که بیشترین طلبه و روحانی در گردان‌های لشکر ثارالله بود. دنبال این بود که روحانی بیاورد تا رزمنده‌ها با مباحث دینی و اعتقادی‌شان و احکام شرعی‌شان آشنا شوند. حتی دوران جنگ یادم نیست سال ۶۶ بود یا سال ۶۷، هنوز جنگ تمام نشده بود، این مسئله حالا در نیروهای مسلح باب شده اما آن زمان نبود، گفت بروید توی قم یک مرکزی را راه‌اندازی کنید و فرماندهان را ببرید قم که با مباحث اعتقادی و شرعی‌شان آشنا شوند، با روحانیت ارتباط پیدا کنند، مباحث معنویت‌شان رشد پیدا کند. از همان آغاز دنبال این مباحث بود.

خط رهبری: در رابطه با بحث کادرسازیِ حاج قاسم ما می‌بینیم یک نسلی از جوانان دهه شصتی که جنگ را ندیدند، امام(ره) را ندیدند، جذب حاج قاسم شدند و حاج قاسم بعضاً از آن‌ها در مسئولیت‌های مهمی در ماجرای مدافعان حرم و عراق و سوریه استفاده کردند. نگاه حاج قاسم به کادرسازی و جذب جوانان چطور بود؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: خب دوران جنگ فرماندهان لشکرهای ما سنشان بین ۱۹ تا ۲۵ بود. جوان‌گرایی باب بود. فرمانده تیپ‌ها، فرمانده گردان‌ها خیلی‌ها زیر ۳۰ سال، زیر ۲۵ سال بودند. این طبیعی بود و حاج قاسم هم طبق همین روال جلو می‌رفت. اما می‌آییم بعداز جنگ، می‌آییم توی سوریه. دیگر سرداران سپاه ۵۰ سال ۶۰ سال سن دارند. حاج قاسم چه کسی را انتخاب می‌کند برای فرماندهی؟ بله از آن‌ها استفاده می‌کند، از تجربه قدیمی‌ها باید استفاده شود اما در جوان‌گرایی صدرزاده را می‌آورد بالا، محمدخانی را می‌آورد بالا، قمی را می‌آورد بالا. به جوان بها می‌دهد و او را می‌گذارد فرمانده و رشدش می‌دهد. خب این کادرسازی است دیگر. می‌گوید توی بیسیم حسین بادپا با من تماس گرفت، دیدم صدای یک بچه‌تهرانی می‌آید. گفتم حسین، این کیست؟ گفت صدرزاده‌ست، مصطفاست. گفتم بگو بیاید ببینمش. تیزهوشی حاج قاسم را ببینید. ما با تلفن و بیسیم صحبت می‌کنیم، حواسمان به این‌ها هست؟ حاج قاسم چقدر دقت دارد. چقدر حواسش جمع است.

حاج قاسم بعد از جنگ در دانشگاه شهید باهنر کرمان درس خواند. این دیگر مدرکش موجود است. با اینکه حاج قاسم زمانی که دارد درس می‌خواند فرمانده سپاه است؛ جنوب شرق را باید اداره کند، میدان جنگ است دیگر، نه؟ درس هم باید بخواند، بعضی کلاس‌ها را هم حالا شاید نتواند مرتب برود. حالا می‌خواهد امتحان بدهد. تمام نمرات حاج قاسم در دانشگاه در بین دانشجویان اول است، گاهی با چند تا فاصله؛ مثلاً حاج قاسم بالای نوزده است و دیگران زیر شانزده‌اند. دانشجویی که دائم آمده، نمره‌اش زیر شانزده است و حاج قاسمی که دارد چند تا میدان را اداره می‌کند، نمره‌اش بالای نوزده نزدیک به بیست است. هوش حاج قاسم یک هوش این شکلی است. در شناخت نیروها شما نگاه کنید. افرادی که در دوران جنگ رویشان دست گذاشته حالا یک مقدار مطرح شده‌اند، آن موقع که مطرح نبودند. مثلاً یوسف‌اللهی، چند سال داشته؟ نوزده سال داشته، مسئول اطلاعات لشکر ثارالله شده. یوسف‌اللهی یک عارف است. حالا یوسف‌اللهی خیلی قصه دارد در لشکر ثارالله که به نظر من یک‌پنجاهم عظمت یوسف‌اللهی را هم در کتاب‌هایی که برایش نوشته‌اند، مطرح نکردند. مثلاً شهید زندی، شهید مشایخی، خب این نیروها نیروهای ویژه‌اند. در جنگ مدیریت فرق می‌کند تا در صلح. در جنگ انسان باید سریع تصمیم بگیرد؛ مثلاً حاج قاسم ده تا گردانش توی خطر قرار می‌گیرد، باید تصمیم بگیرد خط را حفظ کند، نیرو را حفظ کند، چه کار کند کمتر تلفات بدهد، به همه مباحث نگاه کند. اگر وارد مقوله مدیریت حاج قاسم بشویم خودش یک بحث ویژه‌ای است. حالا توی همین مقوله ببینید حاج قاسم توی سوریه چه کسی را انتخاب می‌کند؟ دست گذاشته روی صدرزاده، دست گذاشته روی حججی، دست می‌گذارد روی شهید حسین قمی، دست می‌گذارد روی محمدخانی. این‌ها هرکدامشان یک حماسه می‌آفرینند در سوریه. حالا همین باب را بیاورید در فاطمیون و زینبیون؛ مثلاً انتخاب حامد برای زینبیون. خب این‌ها یک شناختی می‌خواهد. هرکسی را نمی‌گذارد. حاج قاسم با تیزهوشی، با توجه به همه جوانب و نترسی نیروهایش را انتخاب می‌کند.

خط رهبری: سؤال بعدی‌ام در رابطه با بحث «ولایت‌مداری حاج قاسم» است. تعبیری که آقا دارند درباره انقلابی‌گری ایشان است و اینکه ایشان ذوب در انقلاب‌ بود. من می‌خواهم اینجا استفاده بکنم از آن مبحثی که در کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم» آوردید. تقریباً مضمون بحث این است که شما دو نوع برخورد حاج قاسم را مقایسه کردید؛ یعنی یک تکاملی که حاج قاسم از لحاظ نوع تعریفش و نگاهش به ولایت و ولایت‌مداری به آنجا می‌رسد که در برابر آن نگاه و افق و تحلیلی که ولی جامعه در اختیارش قرار داده کاملاً تعبد دارد و کاملاً یقین دارد که آن حرف ولی درمی‌آید. نگاه حاج قاسم به مقوله ولایت و این تکامل ولایت‌مداری او را هم تبیین کنید.

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: من نگاهم در این بحث این است که مثل این است که یک نفر درس می‌خواند پله به پله می‌آید بالا و هرچه بالاتر می‌آید، کامل‌تر می‌شود. البته در ولایت‌مداری ایشان ما بحثی نداریم، حرف ولایت را تبعیت می‌کند، حالا شاید جایی حاج قاسم مثلاً آقا می‌فرمایند مطمئن باشید در جنگ سی‌وسه‌روزه ما شکست نمی‌خوریم، مال جنگ سی‌وسه‌روزه است این، حاج قاسم می‌گوید خب آقا با چه استنادی می‌فرمایند؟ آقا را قبول دارد، پای کار هم هست، توی میدان هم هست، تا پای جان هم ایستاده اما می‌گوید این حرف را اگر آقا نمی‌زدند، بهتر بود چراکه اگر نشود چه اتفاقی می‌افتد و… اما وقتی می‌آییم در ماجرای سوریه، حاج قاسم دیگر نمی‌گوید نشد. حاج قاسم می‌گوید آقا می‌فرمایند، می‌شود. در مثل مناقشه نیست، ابراهیم می‌داند خدا مرده را زنده می‌کند اما می‌گوید می‌خواهم ببینم یقین پیدا کنم. دیگر حاج قاسم به یقین رسیده است. می‌داند آقا می‌گویند، شدنی است. این یک نکته.

دو، من از او سؤال کردم گفتم می‌دانم اما می‌خواهم از زبانت بشنوم. حاج قاسم می‌گوید من چیزی از آقا دیدم که نمی‌توانم از آقا فاصله بگیرم. یک عظمتی را از آقا دیده در بیان، در عمل، در حرف‌هایی که با حاج قاسم زده می‌شود که مثلاً این اتفاقات در سوریه می‌افتد و یقین پیدا می‌کند که این اتفاقات می‌افتد. من نگاهم این است. حاج قاسم هم چون وصل شد به خدا یک الهامی به او شد، هم حرف آقا را باور دارد. خیلی‌ها به من می‌گفتند چرا حاج قاسم؟ من یاد همان حرف حاج قاسم می‌افتم بعد از جنگ سی‌وسه‌روزه که می‌گفت اگر آقا این حرف را نزده بودند، بهتر بود. می‌آمدند به من می‌گفتند اگر حاج قاسم نگفته بود تا سه ماه دیگر داعش شکست می‌خورد بهتر بود؛ اما حاج قاسم به این باور رسیده که اگر آقا می‌فرمایند داعش شکست می‌خورد، شکست می‌خورد. شک ندارد. این هم یک موضوع.

موضوع سوم اینکه حاج قاسم سال ۶۰ با حاج قاسم سال ۹۸ تفاوت نکرد توی نصیحت و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر هم حاج قاسم تفاوت نکرده است. حاج قاسم در موضوع ولایت، حالا در وصیت‌نامه‌اش یک چیزی است که در وصیت‌نامه نوشته و بعد از شهادتش منتشر شده. مهم در زمان حیات است که چه‌کار کرد. یک سفر با هم رفتیم قم پیش مراجع، پیش آیت‌الله مکارم شیرازی، پیش آیت‌الله نوری همدانی، پیش آیت‌الله سبحانی، پیش آیت‌الله جوادی آملی، پیش مراجعی که رساله دارند، مرجع تقلیدند، پیش این علما. در همه جلسات، هیچ زمانی به من نمی‌گفت بنویس. خب در جلسات دیگر هم رفته بودیم پیش علمای دیگر. آن روز به من گفت هرچه می‌گویم بنویس. من بودم و حاج قاسم. گفت هرچه می‌گویم بنویس. من هم نوشتم. دارم این نوشته‌ها را. حالا این شاید هنوز یک سال به شهادت حاج قاسم مانده بود. حاج قاسم در منزل همه مراجع به همه مراجع گفت اگر می‌خواهید اسلام بماند باید جمهوری اسلامی بماند. بعضی‌ها جلوی مراجع تقیه می‌کنند. علما در جمع مراجع تقیه می‌کنند. حاج قاسم سردار سپاه است دیگر. گفت اگر می‌خواهید اسلام بماند باید انقلاب بماند، اگر می‌خواهید انقلاب بماند باید ولی فقیه بماند، حضرت آقا بماند، اگر می‌خواهید آقا بماند و قدرت داشته باشد که اسلام حفظ شود در دنیا باید شما پشت‌سر ولی فقیه قرار بگیرید و از ایشان حمایت کنید تا اسلام بماند. پس حاج قاسم به یک نگاهی رسیده. رشدش به حدی رسیده که باید راه بیفتد حتی به مراجع، حتی در دنیا نه ایران، در دنیا به بزرگان دنیا بگوید که همه شما باید بیایید پشت‌سر آقا قرار بگیرید. در وصیت‌نامه‌اش هم ده جا به ده گروه دارد می‌گوید، حتی مراجع.

خط رهبری: می‌دانیم که ارتباط حاج قاسم با رهبر انقلاب ارتباط خاص و ویژه‌ای بوده تا جایی که آقا حتی جایی از ایشان به رفیق تعبیر می‌کنند؛ یعنی فراتر از یک ارتباط معمولی نظامی حتی در سطح بالا بوده است. خیلی از این چیزها خب مگو است؛ اما ممکن است که حاج قاسم یک وقتی یک اشاره‌ای کرده باشند و یک خاطره‌ای گفته باشند از توصیه‌های آقا یا ارتباطشان با آقا. شما چیزی در این زمینه به خاطرتان هست؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: ببینید زرشناس طلا را تشخیص می‌دهد. آقا زرشناس‌اند. طلا را تشخیص می‌دهند. عشق حاج قاسم نه به آقا، عشق حاج قاسم به خدا، عشق حاج قاسم به اسلام، عشق حاج قاسم به قرآن، عشق حاج قاسم به انقلاب، عشق حاج قاسم به امام، آقا این‌ها را می‌بیند در وجود حاج قاسم. این‌ها هرکدامش عیار این طلا را بالا می‌برد دیگر. وقتی آقا این عشق را در وجود حاج قاسم می‌بینند، به حاج قاسم عشق می‌ورزند. من بارها دیدم در دیدارهای خصوصی آقا چقدر حاج قاسم را تحویل می‌گیرند. یک شب جمعی از فرماندهان لبنانی را بردیم خدمت آقا. در حیات ایستاده بودیم که آقا تشریف بیاورند. گفتیم همه بایستند و منظم باشند که آقا تشریف می‌آوردند هم همه بتوانند آقا را ببینند و هم منظم باشد که به هم نریزد. همه را به صف کردیم. خب من و حاج قاسم یک طرف ایستاده بودیم و جمعیت هم ایستاده بود که آقا تشریف بیاورند. ایشان از سمت منزل تشریف آوردند بیرون. تا وارد شدند اول فرمودند آقای سلیمانی شما اول بیا جلو من شما را ببوسم. این خیلی معنا دارد، ندارد؟ آقا پیشانی حاج قاسم را بوسیدند، بازویش را بوسیدند، او را به آغوش کشیدند. حالا این یک نمونه است. از این نمونه‌ها زیاد است. شما در روضه‌ها نگاه کنید. خیلی‌ها می‌آیند روضه. مسئولین هم می‌آیند دیگر. حاج قاسم کنار آقا می‌نشیند، برخورد آقا با حاج قاسم چگونه است؟ حالا این برخورد در جلسات خصوصی قوی‌تر است. اینکه جلوی دوربین است، آن جلوی دوربین نیست. این عشق را آقا به حاج قاسم داشتند. همین عشق را به‌طور مضاعف حاج قاسم به آقا دارد. هر حرفی را آقا می‌زنند، باید اجرایی کند و اجرایی هم می‌کرد.

خط رهبری: دست شما درد نکند. پایان مصاحبه ما با شما یک روایت ویژه از حاج قاسم باشد.

حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی: حاج قاسم توی منزلش یک قاب داشت که عکس تمام فرماندهان شهید لشکر ثارالله در این قاب بود؛ از شهدای اول مثلاً بیت‌المقدس، عرب‌نژاد، تا شهدای پایان جنگ مثلاً شهید شریفی، همه را دارد. یک تابلو در اتاقش دارد که این اواخر یک‌کم هم رشدش داد و شهدای جبهه مقاومت هم به آن اضافه شده مثل عماد مغنیه، جهاد، ذوالفقار، این جلوی چشمش است. در محل کار خب جلوی چشمش است. در خانه و در مهمان‌خانه هم هست، یعنی خانه و غیر خانه ندارد، دائم به این‌ها فکر می‌کند. در محل کار در سمت راست میز کارش یک حجله درست کرده، در آن حجله عکس رفقای شهیدش را زده؛ مثلاً احمد کاظمی را زده، عماد را زده. گاهی عکس خودش و احمد را با هم زده. به این توجه می‌کند از اول تا آخر. شما دوران جنگش تا پایان جنگش را نگاه کنید، یا آن روزهایی که در نیروی قدس سخنرانی می‌کند. باز همین‌ها را یاد می‌کند. باز خاطره‌ای که حاج قاسم می‌گوید از یوسف‌اللهی می‌گوید، از زندی می‌گوید، از میرحسینی می‌گوید، از یونس زنگی‌آبادی می‌گوید. زندگی حاج قاسم تلفیق شده با یاد شهدا. چرا؟ این مهم است. حاج قاسم بعد از جنگ یک نامه می‌نویسد به فرماندهان شهید لشکر ثارالله. همه را هم با اسم صدا می‌زند. اصلاً خیلی توجهی به درجه نداشت. حالا آن شهدا که درجه هم نداشتند. همه را هم با اسم، دوران جنگ ما می‌گفتیم قاسم. افراد را به اسم صدا می‌زدیم. با اسم با همان لهجه جنگ. یونس، یونس زنگی‌آبادی؛ احمد، احمد سلیمانی یا احمد امینی؛ حسین، حسین تاجیک؛ مهدی، مهدی طیاری یا مهدی زندی. یکی‌یکی اسم می‌نویسد. احمد، مهدی، حسین، قاسم، سی تا چهل تا اسم می‌نویسد. بعد نامه خطاب به این شده ‌است دیگر. می‌گوید قاسم اگر قاسم شد با شما بود. اگر شما نبودید قاسم نمی‌شد. شما جنگیدید. شما عزت دادید به لشکر ثارالله. در سوریه هم همین است؛ محمدخانی را می‌بیند، قمی را می‌بیند، صدرزاده را می‌بیند، بادپا را می‌بیند، الله‌دادی را می‌بیند، کنعانی را می‌بیند. پس ببینید وقتی عینک این باشد چطور می‌شود. می‌خواهد در زندگی‌اش این فراموش نشود. حالا شهدای سوریه در وهله بعدی است؛ اما آن چون مهم است، آن چیزی که زیرساخت حاج قاسم را ایجاد کرده چه کسی ایجاد کرده؟ فرماندهان لشکر ثارالله. می‌گوید من با این‌ها رسیدم به اینجا. حالا اگر دنیا هم به من رو بکند این‌ها هستند من نیستم. پس با همین نگاه می‌رود سراغ یوسف‌اللهی. می‌گوید من چه‌کاره‌ام؟ آن کسی که مرا قاسم کرد، یوسف‌اللهی‌ها هستند. مرا کنار این‌ها دفن کنید تا این شهدایی که مرا به اینجا رساندند، بزرگ بشوند. امروز شهدای کرمان در دنیا چه عظمتی دارند؟ در ایران چه عظمتی دارند؟ الان گلزار شهدای کرمان شده محل مراجعه همه مردم وگرنه حاج قاسم در تهران دفن شده بود. خیلی‌ها به این توجه نمی‌کنند که حاج قاسم کجا را نگاه می‌کند. چون من نزدیک چهل سال با او بودم می‌فهمم وقتی حاج قاسم می‌گوید یوسف‌اللهی، کجا دارد می‌رود. ما این کارها را نمی‌کنیم. خودم را می‌گویم. من بعد از شهادت حاج قاسم گفتم که فاصله من تا حاج قاسم از زمین تا آسمان است. وقتی شخصی به همه زوایا نگاه کند، خدا چه‌کارش می‌کند؟ تا کجا او را بالا می‌برد؟ تازه هنوز هم من اعتقاد دارم که حاج قاسم بیش از این‌ها بزرگ می‌شود. هنوز خیلی‌ها حاج قاسم را نشناختند.

خط رهبری: دست شما درد نکند. ان شاء الله که عنایت و شفاعت ایشان نصیب ما بشود.

پایان پیام/.

منبع: فارس

منتشر شده

در دسته بندی


با عنایت به اینکه سایت «یلواستون» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع مطلب و کاربران است. (قانون تجارت الکترونیک)

یلواستون نقشی در تولید محتوای خبری ندارد و مطالب این سایت، بازنشر اخبار پایگاه‌های معتبر خبری است.