به گزارش خبرنگار توانا: رسیدن به مقام معصومین (ع) برای ما ممکن نیست؛ اما رسیدن به مقام شاگردان و خدام آنها برای ما میسر است. این افراد با بهرمند شدن از وجود گرانقدر معصومین علیهم السلام و شناخت صحیح از آنها جزء افراد شاخص و مقرب به درگاه خدا شدهاند تا جایی که معصومین شفیع برخی از آنها بودند. ما با شناخت بهتر این افراد میتوانیم به شناخت بهتر و بیشتر معصومین (ع) برسیم تا الگوهای مناسبی برای ما باشند.
در طول تاریخ زندگی ائمه (ع) افراد شاخص زن و مردی که مجاور آنان بودند و از فضائل آنها بهرمند بودند کم نبوده است. یکی از این افراد فضه نوبه؛ خادمه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. این بانو مسیحی به قدری مقام و منزلت پیدا میکند که امیرالمومنین (ع) با تحسین تمام درباره او میفرماید: «اللهم بارک لنا من فضتنا، خدایا برای فضهمان برکت قرار بده.» همچنین در روایاتی هست که جبرئیل هنگام نزول وحی بر پیامبر به فضه سلام میرسانده است «الثاقب فی المناقب، ص ۲۸۱» و فضه تنها کسی بود که به همراه فرزندان بزرگوار حضرت زهرا در هنگام شهادت کنار ایشان بوده است.
آمده است که حضرت علی(ع) هنگام دعوت به وداع فرزندان خود با پیکر مادر، فضه را هم خطاب قرار داده و گفته است: «یا أُمَّ کلْثُومٍ یا زَینَبُ یا سُکینَةُ یا فِضَّةُ یا حَسَنُ یا حُسَینُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکم؛ ؛ای ام کلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضه، ای حسن و ای حسین بشتابید و با مادرتان وداع کنید. (کلینی، الکافی، چاپ دوم، ۱۳۶۲ ش.)
همچنین آمده است که بعد از شهادت حضرت زهرا (س)، فضه تا ۳۰ سال فقط آیات قرآن را میخوانده است و سخنی جز قرآن نمیگفت و جواب همه را براساس آیات قرآن بیان میکرد.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد میرقهاری، کارشناس مذهبی درمورد روایت قرآن خوانی فضه خادمه حضرت زهرا (س) بیان کرد: درمورد فضّه خادمه یک روایتی وجود دارد و این است که ۳۰ سال بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ایشان را دیدند که فقط در حال قرائت قرآن کریم بود. از اینرو، وقتی از دیگران پرسیده شد که چرا فضه خادمه، قرآن میخواند؟ گفتند: فضّه بعد از شهادت حضرت زهرا (س) به غیر از قرآن کریم چیزی نگفته است و علتش هم این است که در کنار شخصیت والایی چون؛ حضرت زهرا (س) زندگی کرده و زندگی قرآنی حضرت فضّه خادمه را قرآنی کرده است.
دختر مسیحی که پیشکش به حضرت زهرا شد
فضه؛ کنیز حضرت زهرا (س)، دختری مسیحی بود که در دهکدهای در نوبه ( آفریقای امروزی) زندگی میکرد. خانواده وی بخاطر ارادتی که به حضرت مریم داشتند نام او را مریم گذاشته بودند. مریم تمام دوران کودکیاش با قصههای فارقلیط و وعدهای که او روزی خواهد آمد از زبان پدر گذشته بود.
اما روزی به علت هجوم قومی به دهکدهشان جوانان آن روستا را به اسارت گرفتند، مریم و خواهرش آنا هم بین آنها بودند. این دو به همراه چند زن دیگر به قصر نجاشی پادشاه حبشه فرستاده شدند و تا مدتی کنیز زن و کودک نجاشی بودند و چون مریم توانسته بود کودک نجاشی را از مرگ نجات دهد نام او را در دربار میمونه به معنی مبارک و خجسته گذاشتند.
پادشاه حبشه بخاطر ارادتی که به پیامبر گرامی اسلام (ص) داشت در مناسبتهای مختلف پیشکشهایی به همراه چند برده برای پیامبر اسلام (ص) میفرستاد که این بار قرعه به نام میمونه افتاد که نزد پیامبر برود.
در همین زمان حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (ع) نزد پدر گرامیشان آمده بودند و بخاطر زیادی کارهای خانه از ایشان خادمی درخواست کرده بودند تا عهدهدار بخشی از کارهای خانه شود. پیامبر هم از بین پیشکشهای نجاشی میمونه را برای آنها در نظر گرفت.
جعفر ابن ابیطالب پسر عموی پیامبر این پیشکش را از حبشه به مدینه آورد، بعد از پیمودن راه پر پیج و خم به مدینه رسیدند. میمونه نزد سلمان از یاران پیامبر رفت و سلمان به او مژده داد که پیامبر تو را به دخترشان بخشیده و تو را فضه یعنی نقره نامیده است.
مهربانی مسلمانان باعث ایمان آوردن او شد
وقتی سلمان، صلیبی که در گردن فضه بود را دید با مهربانی از دین اسلام برای او گفت و از او خواست که مسلمان شود. فضه هم چون در مسیر حبشه به مدینه مهربانی مسلمانانی که مسئولیت رساندن آنها به مدینه را داشتند دیده بود درباره سخنان سلمان تردیدی نداشت و تا قبل از ورود به خانه حضرت فاطمه (س) و امیرالمومنین شهادتین را گفت و مسلمان شد.
در مسیر وقتی سلمان از ویژگیهای پیامبر برای او میگفت فضه یاد قصههایی که پدرش در کودکی از فارقلیط برای او تعریف میکرد افتاد و اطمینان پیدا کرد که این شخص همان موعودی است که مسیح وعده داده است.
در روایتی از ابـن حجر عسقلانى آمده : امام صادق (ع ) از پدرخویش، على ابن ابی طالب (ع ) روایت کردهاند: «رسول خدا (ص ) زنى را به استخدام فاطمه (س ) درآورد که نام او فضه نوبیه بود. ایـن زن در خـدمـتـگـزارى فـاطـمـه (س ) نهایت سعى و کوشش خود را به کار مىگرفت. رسول خـدا(ص ) دعـایـى را بـه او آمـوخـته بود که پیوسته از آن دعا استمداد مى جست. یک روز فاطمه (س) به او گفت : خمیر کردن را به عهده مىگیرى یا نان پختن را انجام مى دهى؟
فـضـه گـفـت : اى بانوى من ! من خمیر کردن را انجام مىدهم و براى نان پختن هیزم نیز تهیه میکنم. روزی براى تهیه هیزم از خانه بیرون رفت و دربیابان دسته بزرگ هیزمى را جمعآوری کرده بود اما نمیتوانست آن را به خانه بیاورد. در همین هنگام دعایى که پیغمبر(ص ) به او آموخته بود را به یاد آورد و آن را زمزمه کرد: یـاواحـد لـیس کمثله احد! تمیت کل احد وتفنى کل احد وانت على عرشک واحد لاتاخذه سنة ولانوم.
وقتى فضه این دعا را خواند ناگاه مرد عربى ظاهر شد که گویى فضه او را صدا زده است و او هم زمزمهها را شنیده بود. آن گاه او بار هیزم را به دوش گرفت و تا جلو درب خانه فاطمه (س ) آن را حمل کرد و به زمین گذاشت.» (زنان دانشمند و راوى حدیث از احمد صادقى اردستانى)
یک روز خودش و یک روز فضه کارهای خانه را انجام میداد و همه مردم مدینه فضه را خادمه حضرت زهرا (س) میدانستند نه کنیز ایشان و این برای فضه بسیار خوشایند بود.
تقسیم کارهای خانه با خانم خانه
حضرت زهرا (س) کارهای خانه را با فضه تقسیم کرده بود؛ یک روز خودش و یک روز فضه کارهای خانه را انجام میداد و همه مردم مدینه فضه را خادمه حضرت زهرا (س) میدانستند نه کنیز ایشان و این برای فضه بسیار خوشایند بود.
روزها میگذشت و فضه با ابعاد مختلف این خانواده آشنا میشد. ام سلمه همسر پیامبر از چلهنشینی پیامبر (ص) در مکه، سیبی که جبرئیل برایشان از بهشت آورد و اینکه بعد از خوردن آن سیب نطفه حضرت فاطمه (س) بسته شد و از تنهایی حضرت خدیجه هنگام زایمان و یاری کردن چهار زنان بهشتی یعنی ساره، هاجر، مریم و خواهر حضرت موسی برایش تعریف کرد. با شنیدن اینها یاد قصههای پدرش که سخنان عیسی مسیح را درباره موعود آخر زمان بیان میکرد، میافتاد و بیشتر اطمینان پیدا میکرد که در خانه دختر فارقلیط است.
پیامبر دعوت او را پذیرفت
شبی علی بن ابی طالب (ع) پیامبر را برای افطار دعوت کرد. پیامبر دعوت او را پذیرفت و در خانهشان حاضر شد. هنگامی که میخواست برود فاطمه زهرا (س) نیز ایشان را برای افطار فردای آن روز دعوت کرد. پیامبر(ص) برای دومین بار هم آنجا رفت. شبهای بعد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) ایشان را دعوت کردند؛ به این ترتیب پیامبر چهار شب در خانه آنها دعوت بود.
شب آخر هنگامی که میخواست از خانه آنها بیرون برود فضه که در تمامی شب دلش میخواست پیامبر(ص) را دعوت کند خجالتزده جلو رفت و گفت: «یا رسول الله فدای شما شوم همانگونه که دعوت اربابانم را پذیرفتید و ما را شرافت دادید، دوست دارم دعوت من را نیز قبول کنید و با آمدنتان به من شرافت دهید.»
پیامبر (ص) با خوشحالی فرمود: «دعوت تو را هم قبول میکنم. فضه خوشحال بود که پیامبر دعوت او را پذیرفته است.»
فضه تمام روز کارهای منزل را با وسواس و دقت خاصی سروسامان داد و در انتظار گذر زمان و آمدن پیامبر لحظه شماری میکرد. بعد از انجام فریضه نماز مغرب و عشا با عجله خودش را به در خانه رساند و کنار در ایستاد و منتظر قدوم مبارک پیامبر (ص) شد. زمان برایش به کندی میگذشت و هر لحظه برایش ساعتی بود و خبری از پیامبر نبود فضه ابتدا غمگین و نگران با خودش گفت نکند پیامبر (ص) او را لایق ندانسته که نیامده است اما در دل به خودش نهیب زد که او پیامبر و فرستاده خداست و امکان ندارد خلاف وعدهای که داده عمل کند.
بر پبامبر وحی آمد که فضه منتطر توست
پیامبر بعد از ادای فریضه نماز مغرب و عشا تصمیم داشت به خانه خودشان برود و سپس به مهمانی خانه فاطمه برود. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «خداوند به تو دستور میدهد قبل از رفتن به خانه ات با عجله نزد فضه بروی زیرا او با نگرانی کنار در خانه فاطمه منتظر تو ایستاده.»
پیامبر (ص) از راه رسید فضه از شعف آمدن پیامبر زانوهایش لرزید. او سرانجام میزبان فارقلیط قصههای کودکیاش و پیامبر آخر الزمان شده بود. اهل بیت که متوجه حضور پیامبر شدند تعجب کردند. غذایی که تهیه کرده بودند فقط به تعداد خودشان بود. پیامبر به ایشان فرمود: «من امشب به دعوت شما برای افطار نیامده ام بلکه فضه من را دعوت کرده و مهمان او هستم.»
علی فرمود: «ای فضه! چرا به ما خبر ندادی تا برای مهمانی امشب تو را کمک کنیم؟»
فضه ذوق زده گفت: «من خدمتکار شما هستم و به برکت و فضل و سخاوت شما این ضیافت بر من آسان شده است.»
خادمی که از بهشت برای او غذا آمد
فضه به اتاقش رفت و به نماز ایستاد. او که به لطف پروردگار ایمان داشت بعد از نماز دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: «الهی! من در خدمت فاطمه زهرا هستم. پیامبرت را به اینجا دعوت کردهام اما فقیرم. چیزی برای پذیرایی ندارم مگر آنکه تو این را بر من آسان گردانی.»
فضه با دلی مالامال از عشق پروردگار یکتا که او را سامان بخشیده و نزد عزیزترین و بهترین مردمانش جای داده بود از پروردگار یکتا خواست آبرویش را حفظ کند و از غذاهای آسمانیاش نصیبش گرداند تا از مهمانش که پیامبر و فرستاده اوست پذیرایی کند. او با ایمانی راسخ به پروردگار با چشمانی اشکآلود سر بر سجده گذاشت. وقتی سرش را بلند کرد سفرهای از بهترین و رنگینترین غذاها پیش رویش آماده بود.
فضه با دیدن غذاهای آسمانی سجده شکر گذاشت. غذاها را برداشت و از اتاقش بیرون رفت بعد از صرف غذا، پیامبر فرمود: «فضه! چگونه به این غذای بهشتی دست یافتی؟»
پیامبر فرمود: «حمد پروردگار را که کنیز دخترم زهرا به منزلت و مرتبه مریم دست یافته و از بهشت برایش غذا می آید.»
فضه با افتخار گفت: «مگر من خدمتکار حضرت زهرا سرور زنان بهشتی نیستم؟ مگر من خدمتکار و جاروکش کسی که بهشت و جهنم را تقسیم میکند، نیستم؟»
پیامبر فرمود: «حمد پروردگار را که کنیز دخترم زهرا به منزلت و مرتبه مریم دست یافته و از بهشت برایش غذا می آید.»
فضه آن شب بعد از رفتن پیامبر تا صبح به عبادت پرداخت و خدا را بخاطر این جایگاهی که به خاطر همنشینی فاطمه زهرا (س) به او عنایت کرده است شکر کرد.
بین مسلمانان و مسیحیان جدایی نیست
خادمه حضرت زهرا یکی از مسیحیانی است که بعد از پیامبر اسلام (ص) به این مقام و منزلت رسیده است. مسلمانان و مسیحیان جدا از هم نیستند و اختلاف و جدایی بین آنها نیست.
نماینده ولی فقیه حجت الاسلام والمسلمین سید علی قاضی عسکر تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(ع) میگوید: اسلام همگان را دعوت میکند تا با تکیه بر مشترکات گرد هم آمده، درصلح و آشتی و با کمال محبت با یکدیگر زندگی کنند از اینرو قرآن خطاب به پیروان ادیان الهی دیگر همچون مسیحیت و یهودیت میفرماید: ای اهل کتاب بیایید به آنچه میان ما و شما مشترک است عمل کنیم و جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به عنوان ارباب انتخاب نکند.
بنابراین و با توجه به سیره افرادی مثل فضه، وهب نصرانی و… و همچنین طبق آیه ۸۲ سوره مائده «دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهی یافت، و با محبتتر از همه کس به اهل ایمان آنان را که گویند: ما نصرانی هستیم. این دوستی نصاری نسبت به مسلمین، بدین سبب است که برخی از آنها دانشمند و پارسا هستند و تکبر و گردنکشی (بر حکم خدا) نمیکنند.»، مسیحیان و مسلمانان نزدیکترین دوستان به یکدیگر هستند.
پایان پیام/
منبع: فارس