وی محمد مصدق نخستوزیر ایران در سال ۱۹۵۱ بود و «مرد سال» بود که شهرزاد را به کار نفت واداشت و چرخهای هرج و مرج را روغن زد و اسید اشکش یکی از دیگر ستونهای امپراتوری عظیمی را درهم فروریخت. فریاد مخالفین را که از روی کینه و حسدی که برای مردم مغربزمین تقریبا غیر قابل درک بود برمیخاست با صدای حزنانگیزش فرو مینشاند… از مبارزهای که مصدق انجام میداد با زور نمیشد جلوگیری کرد. غرب با تمام قدرتی که در سال ۱۹۵۱ داشت در مقابل رهبر گریان و غشی یکی کشور مفلوک نتوانست کاری انجام دهد.
به گزارش خبرآنلاین در ژانویهی ۱۹۵۲ برابر با دیماه ۱۳۳۰، عکس دکتر مصدق به عنوان مرد سالِ ۱۹۵۱ روی جلد مجلهی تایم آمریکا منتشر شد؛ در سمت راست تصویرِ دکتر مصدق مشت گرهکردهی ملت ایران از میان دکلهای نفت و در سمت چپ آن مشت گرهکردهی ملت مصر در منطقهی کانال سوئز ترسیم شده بود. متن مقالهی تایم دربارهی دکتر مصدق که روز یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۳۰ در روزنامهی کیهان بازنشر شد به این شرح بود:
روزی از روزها در سرزمینی کوهستانی بین بغداد و دریای خاویار مردی از خانوادهی اشرافی زندگی میکرد. این نجیبزاده پس از یک عمر مبارزه با روش حکومت سرانجام به نخستوزیری رسید و در ظرف چند ماه دنیایی را با گفتار، کردار، شوخیها، اشکها و خشم و غضبش تکان داد.
پشت قیافهی عجیبش مصادر بزرگ صلح یا جنگ، ترقی یا انحطاطی وجود داشت که ممکن بود خیلی از کشورهای دوردست را تحتتاثیر قرار دهد.
روشهای حکومتش نیز عجیب و غریب بود؛ مثلا وقتی تصمیم گرفت استاندارانش را تغییر دهد تکههایی از کاغذ که به روی آنها اسامی استانها نوشته شده بود به داخل جامی انداخت و هر استانداری قدم به جلو گذاشت و استان جدیدی به نامش اصابت کرد. این اصیلزاده را نیز مانند همهی وزیران عدهی کثیری دوستان، مردان متنفذ، وطنپرستان و چاپلوسان احاطه کرده بودند و هریک با پیشنهادی به سوی وی میشتافتند.
-
ماجرای سنگاندازی مخفیانه روسها درباره جزایر سهگانه/ مبادا به ایران تحویل شود!
-
حاکمیت ایرانی جزایر سهگانه در نقشه چاپ مسکو/ نقشهای که نقشهها را نقش بر آب کرد
-
ماجرای درام اعدام آیشمن/ من هرگز یک یهودی را هم نکشتهام
وظیفهاش چنین اقتضا میکرد که به آنها جواب رد بدهد ولی از آنجایی که مرد رئوف و مهربانی (از بعضی جهات) بود نمیتوانست آن را بر زبان بیاورد.
به همین جهت نوه دوسالهاش را به درون میخواند و در مقابل ملاقاتکننده پیشنهادش را برای آن کودک نقل میکرد. چون دخترک خیلی خوب تربیت شده بود بدون معطلی میگفت نه. آنوقت نجیبزاده سوال میکرد: «چطور میتوانم با او مخالفت کنم؟» و اما پس از چندی که دخترک از تکرار مکررات به تنگ آمد اتفاقا به سوالات پاسخ مثبت داد و این امر موجب ملال خاطر مرد کهنسال گردید زیرا شوخی نمکینش را برهم میزد و حتی ممکن بود ادارهی امور کشور را بیش از آنچه که بود مختل سازد.
در امور خارجی نخستوزیر یک سیاست محکم را تعقیب میکرد تا حدی که چراغ دیوانخانههای ملل در هزاران فرسنگ دورتر تا دل شب میسوخت و دول دیگر سعی و اهتمام میورزیدند تا بدون آنکه به خودشان لطمهای وارد شود مطابق میل و دلخواه او رفتار کنند. هرگز از جنگ و ستیز دم نمیزد. حربهاش تهدید به انتحار سیاسی خودش بود همچنانکه یک پسربچهی خودرای ممکن است بگوید: «اگر آنچه را که من میخواهم به من ندهید آنقدر نفس را در سینهام حبس میکنم تا رنگ صورتم کبود شود. آن وقت شما اندوهگین خواهید شد.»
بدین ترتیب نجیبزادهی کهنسال مشهورترین شخصیتی شد که ملت تاریخیاش در طول قرون به وجود آورده بود و باز به همین نحو وی خطر بروز جنگ را در میان ملل تشدید کرد و کشورش به فقر و تنگدستی دچار ساخت و آن را با چند سرزمین مجاور به پرتگاه کشاند.
معهذا مردمش او را دوست میداشتند و هر وقت که در خیابانها ظاهر میشد غریو شادی برمیکشیدند.
تهدید جدید
وی در سالی که به روی کار آمد از بعضی جهات مهمترین شخصیت روی زمین بود نه به علت آنکه بهترین یا بدترین یا قویترین مرد بود بلکه دلیل آنکه ترقی سریعش از گمنامی با شور و هیجان زایدالوصفی توام بود.
این شور و هیجان تنها ظاهر حوادث را عوض نکرد بلکه این پیرمرد عجیب مظهر یکی از عمیقترین مسائل زمان خود به شمار میرفت و بحران سرنوشت بشر دور این پیرمرد اعجوبه به گردش درآمده بود.
وی محمد مصدق نخستوزیر ایران در سال ۱۹۵۱ بود و «مرد سال» بود که شهرزاد را به کار نفت واداشت و چرخهای هرج و مرج را روغن زد و اسید اشکش یکی از دیگر ستونهای امپراتوری عظیمی را درهم فروریخت. فریاد مخالفین را که از روی کینه و حسدی که برای مردم مغربزمین تقریبا غیر قابل درک بود برمیخاست با صدای حزنانگیزش فرو مینشاند.
مصدق مظهر میلیونها نفر از افراد داخل و خارج ایران بود که از طرف آنها سخن میگفت و به ایجاد تعجب فکری در آنها کمک کرده بود. برای آنها ازهمگسیختگی ملل خودشان گواراتر از ادامهی روابط موجودشان با دول غرب بود. کمونیسم این طرز تفکر را تقویت میکرد و منتظر بود که از آن فایدهی سرشار ببرد. ولی کمونیسم آن را به وجود نیاورده بود. علاوه بر کمونیسم، تشتت و نفاق بین دول غرب و دولتهای غیرکمونیست. شرق خود خطری برای نظم و نسق جهان به شمار میآمد. در سرتاسر سال ۱۹۵۱ تهدید کمونیسم به جهان ادامه داشت ولی چیز تازهای به آن اضافه نشد و این تهدید فقط به مقدار کم تقلیل یافت.
اخبار سال ۱۹۵۱ حاکی از خطر دیگری در خاور نزدیک و خاورمیانه بود. در کانون این اخبار محمد مصدق قرار داشت.
یک امر وجدانی
قدرت نظامی دول غربی برای ایستادگی در مقابل کمونیسم در سال ۱۹۵۱ افزایش یافت. ولی از مبارزهای که مصدق انجام میداد با زور نمیشد جلوگیری کرد. غرب با تمام قدرتی که در سال ۱۹۵۱ داشت در مقابل رهبر گریان و غشی یکی کشور مفلوک نتوانست کاری انجام دهد زیرا هنوز آن قدرت معنوی را نداشت که به کمک آن بتواند هدفها و مسئولیتهای خودش را در خاورمیانه بیان و تشریح کند و تا غرب چنین قدرت معنوی کسب نکند نخواهند توانست با میلیونها نفر مردمی که مصدق مظهر و نمایندهی آنهاست کنار بیاید.
در ایران، مصر و متجاوز از ده کشور دیگر وقتی مردم سوال میکردند «کی هستی؟»، «اینجا چه میکنی؟» غرب از دادن پاسخ روشن و منطقی وامیماند. چارلز مالیک نمایندهی بزرگ لبنان در سازمان ملل متحد این وضع را چنان بیان کرد: «آیا میدانید که چرا در خاورمیانه مسائلی وجود دارد؟ برای آنکه غرب به خود اطمینان ندارد.» مادام که غرب آنقدر قدرت معنوی نداشته باشد که بتواند نسبت به شرق سیاست عادلانه و مفیدی در پیش گیرد شرق همچنان دستخوش هرج و مرج و اغتشاش خواهد بود.
جرج واشنگتن ایران
دولت آمریکا به طور مبهم با تقاضای مکآرتور دایر به نشان دادن تمایل به احساسات مردم آسیا موافقت کرد. به طور کلی پیشرفت مادی و استقلال ملی جزو اصول عقاید آمریکا میباشد و آمریکا میخواهد نسبت به جرج واشنگتنهای آسیا رل لافایت را بازی کند، ولی با در نظر گرفتن مقتضیات آسیا موضوع همکاری جرج واشنگتن و لافایت آمیخته به احساسات میباشد و همین احساسات دارای نتایج نامطلوب است. مکآرتور از حقایق مایوسکنندهی سیاست آسیا مطلع بود. او میخواست آمریکا با حقایق مواجه نشود و سیاست خودش را بر روی آن بنا کند. آمریکا، یا اقلا هیات حاکمهی آن از حقایق وحشت کرد و همانطور که از چین ملی به علت فساد آن واخورده بود در سال ۱۹۵۱ از فساد، نفرت، تعصب و بینظمی خاورمیانه نیز فرار کرد.
مصدق که از نظر اصول و مبانی غربی یک سیاستمدار وحشتناک به شمار میرود نمونهی خوبی از سیاستمدارانی بود که دول غربی میبایستی در خاورمیانه با آنها کار کنند.
عقب کشیدن او و تاسف خوردن فرار از مسئله به شمار میرفت. برای مدتی طولانی روابط با خاورمیانه مانند روابط با مردانی از قبیل مصدق بعضی بهتر و بعضی بدتر میباشد.
جرج واشنگتن ایران محتملا در سال ۱۸۷۹ متولد شده است (وی دربارهی سنش قدری حقیقتپوشی میکند) مادرش شاهزادهخانمی از سلسلهی قاجار و پدرش مدت سی سال وزیر دارایی ایران بود. محمد مصدق از سال ۱۹۰۶ وارد سیاست شد و به علت مخالفت شدید و لجوجانهاش معمولا مورد بیمهری قرار داشت و در تبعید به سر میبرد.
در سال ۱۹۱۹ که از پیمان ایران و انگلیس که جنبهی استعماری داشت به وحشت افتاد، سیاست خود را در جملهی «ایران برای ایرانی» خلاصه کرد.
هنگامی که حوادث مهم جهان در ورسای، منچوری، حریق ایشتاک، اسپانیا، حبشه و جنگ اول جهانی تجلی میکرد مصدق همچنان نغمهی قدیم خود را ساز میکرد و در مغربزمین کسی این نغمه را نمیشنید.
چرا در سال ۱۹۵۱ خبرهایی از مصدق به گوش ساکنین مغربزمین رسید؟ روز هشتم مارس پس از قتل علی رزمآرا نخستوزیر مقتدر ایران که از دول غربی جانبداری میکرد، مصدق پیشنهاد خود را برای ملی شدن نفت به مجلس ایران تسلیم کرد. پس از چند هفته سیل احساسات ضد غربی که از یک تروریسم منظم کمک میگرفت وی را به نخستوزیری کشاند.
شرکت سابق نفت انگلیس و ایران که قسمت اعظم سهامش متعلق به دولت انگلیس بود سودی به ایران میپرداخت که خیلی کمتر از مالیاتی بود که دولت انگلیس از آن شرکت میگرفت.
وزارت امور خارجهی آمریکا به انگلیس اعلام کرد که اگر با ایران رفتار بهتری نشود ممکن است انفجاری در داخل آن صورت گیرد ولی دولت آمریکا روی مطالب آنقدر اصرار نکرد که لندن به آن توجهی بکند.
طرح ملی شدن صنعت نفت که مصدق آن را تنظیم کرده بود موجب شد که شرکت سابق نفت حاضر به دادن حقالسهم بیشتری بشود ولی دیگر دیر شده بود. نخستوزیر که فکرش روی خط مشخص و معینی کار میکند ملی شدن صنعت نفت را شروع کرد و در حالی که دهان انگلیسها از تعجب بازمانده بود کار خود را آنقدر ادامه داد که کار به بیرون کردن کارمندان فنی انگلیسی از ایران کشید و حال آنکه ایران بدون آنها نمیتواند تصفیهخانهی نفت آبادان را اداره کند.
نتایج: ۱- غرب ذخیرهی نفت ایران را از دست داد، ۲- ایران از حقالسهمی که شرکت به آن میپرداخت بیبهره ماند، ۳- این محرومیت امید پیشرفت اقتصادی ایران را به یاس مبدل ساخت و حیات سیاسی کشور ایران را مختل کرد. ۴- در این گیر و دار حزب توده (کمونیست) ایران بهرهی زیاد برد به طوری که امیدوار است انعکاس آن را در انتخباتی که همین هفته در ایران آغز میشود مشاهده کند.
گریه و خنده
مصدق برای نجات کشورش از این وضع وعده به ایران نداده و به عقیده ی وی بهتر است ایران ویران بماند تا به دست انگلیسها که به نظر او ایران را ویران و استثمار کردهاند بیفتد.
او به هیچ وجه طرفدار شوروی نیست ولی تصمیم دارد همچنان سیاست خود را دنبال کند ولو این سیاست به تسلط کرملین بر ایران منجر شود.
همین سیاست خشک و آمیخته به تعصب در دو نفر از کسانی که روش سیاسی آنها به روش مصدق خیلی نزدیک میباشد مشاهده میشود: آیتالله کاشانی، مسلمان متعصبی است که در سراسر عمرش چه در عراق و چه در ایران با انگلیس بیوفا مبارزه کرده است. او تودههای جمعیت تهران را (جز آنچه که تحت نظارت کمونیستهاست) اداره میکند و قتل رزمآرا به دست سازمان تروریستی او انجام گرفت. حسین مکی بر سرزمین نفتخیز خوزستان که تصفیه خانهی نفت آبادان در آن قرار دارد نظارت میکند. هنگامی که انگلیسها از ایران خارج شدند مصدق به مکی ماموریت داد تا تاسیسات نفت را اداره کند مکی راجع به نفت چنین فکر میکند:
در چاهها را مسدود کنید، تصفیهخانه را تعطیل و موضوع را فراموش کنید نه مکی و کاشانی و نه مصدق تاکنون به برنامههای عملی برای اصلاحات اقتصادی توجهی مبذول نداشتهاند.
گاهی بحرانی که گریبانگیر ایران شد، مصدق را چنان متاثر میکند که به گریه میافتد و از هوش میرود ولی اغلب به اوضاع با قلبی روشن مینگرد. موقعی که به آمریکا سفر کرد گاهی چنان بذله میگفت و قهقهه میزد که آچسن وزیر امور خارجهی آمریکا به این فکر میافتاد که وخامت اوضاع را بیشتر باید به مصدق خاطرنشان کرد. در بلرهاوس که مصدق در آنجا مهمان بود آچسن قصهای نقل کرد: «یک قطار آهن که از مغرب آمریکا میگذشت مورد حملهی سرخپوستان قرار گرفت. دستهی نجات واگن را سوخته و مسافرین را مرده یافت. تنها کسی که هنوز رمقی در تن داشت در زیر واگن و در حالی که تیری به پشتش فرو رفته بود مشاهده شد. از وی سوال شد که آیا تیر به او صدمهای میزند؟ مرد محتضر پاسخ داد: فقط موقعی که میخندم.» در این موقع آچسن به چشمان مصدق خیره شد و او شدت خندهی خود را مضاعف کرد. قبل از اینکه مصدق تهیدست از آمریکا برگردد نامش در سراسر آمریکا بر سر زبانها افتاده بود. خوانندگان اخبار روز در نیویورک میدانستند که خبر گزارش او به مجلس ایران و پیروزیاش در آنجا که نود رای موافق در مقابل هیچ رای مخالف بود چه معنایی دارد.
پنج نتیجهی غمانگیز
قبول سیاست مصدق از طرف ایرانیان نشانهای از تنفر مردم خاورمیانه از دول غربی خاصه دولت انگلیس میباشد. هنگامی که انفجار مصر با اعلام الغای قرارداد ۱۹۳۶ مصر و انگلیس صورت گرفت بحران ایران هنوز در جوش و خروش بود. دولت مصر خواستار شد که نیروی انگلیسی از خاک مصر خارج شود. چون انگلیس از کانال سوئز حفاظت میکرد با این تقاضا مخالفت ورزید. مصریان قیام کردند شاید به امید اینکه آمریکا همانطور که در ایران با هرگونه توسل به زور مخالفت کرده در مصر نیز همان خطمشی را اتخاذ خواهد کرد. اما درواقع آمریکا از انگلیس طرفداری کرد و نیروهای انگلیسی همچنان در مصر باقی ماندند ولی اکنون فقط به صورت قوای اشغالی در خاک دشمن میتوانند در مصر بمانند. در سراسر شرق این قبیل اشغال به زودی بیش از آنچه که ارزش دارد زیان به بار خواهد آورد.
از موقع قیام مصدق خبرنگاران آمریکایی در خاور نزدیک و خاورمیانه متمرکز شدهاند و عقیدهی عمومی آنها چنین است:
۱- وضع انگلیس در تمام این مناطق بسیار مایوسکننده است و در همهجا مورد تنفر و انزجار قرار دارد. روابط سابق مستعمراتی از بین رفته و هیچ قدرت دیگری نمیتواند جای انگلیس را بگیرد.
۲- اگر کشورهای خاورمیانه به حال خود واگذاشته شوند تا سرنوشت خود را تعیین کنند از یکدیگر متلاشی خواهند شد. سطح زندگی آنها تنزل خواهد کرد و حیات سیاسی آنها دچار هرج و مرج بیشتر خواهد شد. (شش نفر از رهبران سیاسی خاورمیانه در سال ۱۹۵۱ به قتل رسیدهاند.)
۳- اگر کشورهای خاورمیانه به حال خود واگذاشته شوند از کمونیسم استقبال خواهند کرد.
۴- آمریکا که باید خواهناخواه سیاست غرب را در خاورمیانه تعیین کند تا حال سیاستی در آنجا نداشته است. آمریکا در دنبال هر بحرانی مشتی پول در اینجا پخش میکند و امتیازی سیاسی در آنجا واگذار مینماید. در موقعی که بحران مصر به حد اعلی رسیده بود آمریکا، انگلیس، فرانسه و ترکیه از مصر دعوت کردند که به یک اتحادیهی دفاعی بپیوندد. این دعوت رد شد.
۵- آمریکاییها و انگلیسها قسمت اعظم نیروی خود را در خاورمیانه صرف مبارزه با یکدیگر میکنند و البته بدون وحدت دول غربی اتخاذ یک سیاست موثر ممکن نیست.
کلمهی «آمریکایی» در این قسمت از جهان دیگر معنای خوبی ندارد. برای جلب آرای یهودیان در آمریکا پرزیدنت ترومن در سال ۱۹۴۶ از انگلیس خواستار شد که نسبت به اعراب خلف وعده بکند و صد هزار نفر از مهاجرین یهودی را به فلسطین راه بدهد. از آن موقع به بعد دول عرب اطراف اسرائیل گمان میکنند که دولت اسرائیل را آمریکا به وجود آورده و به همین جهت با آمریکا خصومت میورزند.
جنگ عرب و یهود یک میلیون عرب را آواره کرد که مدت سه سال در اردوگاههای آوارگان به سر میبردند. همین آوارگان که نه دولت آمریکا و نه اسرائیل مسئولیتی در مقابل آنها به عهده نخواهد گرفت نفرت مردم را به آمریکا زنده نگاه خواهند داشت.
۳۱۱۳۱۱
منبع: خبرآنلاین