سانتیاگو برنابئو چطور آدمی بود و چطور رئال مادرید را ساخت؟

طرفداری | آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از کتاب ترس و نفرت در لالیگا است که با قلم نویسنده بزرگ فوتبال «سید لو» نوشته شده است.

کاتالان‌ها در کل اسپانیا به مقتصد بودن معروف هستند، یک تفکر محصور شده در جمله معروف‌شان «پول، پول است». برنابئو رئیس بارسلونا را مسخره می‌کرد که به صورت خرافی سگی را می‌کشد تا مالیات نپردازد. در طی مصاحبه‌هایش با مارتین سمپریون در سال 1976 برای کتاب زندگی‌نامه‌اش، یک داستانی را تعریف کرد. همه چیز از توضیحات برنابئو شروع شد: «وقتی بازیکن بودم یک دوست داشتم که بزرگترین ایرادش کاتالانی بودنش بود و بدتر این‌که به کاتالان افتخار هم می‌کرد». او تعریف می‌کند که چطور دوستش را به یک میهمانی بعد از برد 3 بر صفر مقابل بارسلونا می‌برد.

برنابئو علیه ریاست رافائل سانچز گورا قبل از جنگ با سمپریون صحبت کرد: «من هیچ وقت عضو یک حزب سیاسی نبوده‌ام نه قرمزها و نه فاشیست‌ها.» این واقعیت نداشت. او به میتینگ‌های سیاسی خوزه ماریا گیل روبلس می‌رفت که حزب راست بود. با خود هفت‌تیر می‌برد و برادرش آنتونیو هم عضو حزب راست بود. او در تظاهرات معروف کنار کاخ فیلیپ دوم هم بود، حرکتی که بعدها پریمو دِ ریورا آن را یک نماد فاشیسم خواند.

برنابئو، ورزشکار معروف مسئول امور ورزشی یوونتود دِ آکسیون بود. گروهی که درست مقابل جدایی‌طلبی، طالب اسپانیای جدید و نابودی مخالفین سیاسی بود که این یک وظیفه برای تولد دوباره سرزمین پدری تلقی می‌شد. ورزش هم نقش خودش را در این راه بازی می‌کرد اگر این گروه به قدرت می‌رسید، آن‌ها ورزش روزانه را برای مدرسه‌ها اجباری می‌کردند و برای آموزش‌های مقدماتی نظامی برای کودکان پافشاری: «روح جوان عشق به سرزمین پدری با بدن‌های قوی به خاطر تمرینات سخت، تا درون هر شهروندی یک سرباز میهن‌پرست باشد.»

وقتی جنگ داخلی اسپانیا شروع شد، برنابئو در بیمارستان مادرید پناه گرفت، با مدارک جعلی ادعا می‌کرد که یک پرستار است. بعد از آن در سفارت فرانسه پناه گرفت و از آن‌جا به فرانسه فرار کرد. بعد به اسپانیا بازگشت و به منطقه ناسیونالیست‌ها رفت و آن‌جا داوطلب جنگ با نیروهای فرانکو شد. در آن زمان چهل و سه سال داشت. او تحت فرمان ژنرال مونیوز گراندز که در جنگ دوم داخلی جبهه شرقی را تحت کنترل گرفت و در سال 1939 بارسلونا را فتح کرد، بود. او پیشروی‌شان در کاتالونیا را توصیف می‌کرد، گرفتن روستا پس از روستا در حالی که پیرزن‌ها از پشت پنجره نگاه می‌کردند و پیرمردها گریه: «وقتی یک بازنشسته از نفرت گریه می‌کند، به خاطر این است که شهرش دیگر قابل کمک نیست.»

در سال 1970 برنابئو گفت: «من در جنگ داخلی جهت گرفتم و بعداً پشیمان شدم، دیگر نمی‌خواهم راجع به آن حرف بزنم، مخصوصاً حالا که سال‌های زیادی گذشته و نمی‌توان گفت که کدام جبهه بر حق بود. من از دوربین دوچشمی برای مونیوز گراندز نگاه می‌کردم و بعد به این نتیجه رسیدم که جبهه اشتباهی را برای خودم برگزیدم: مشکل جنگ این است که بیشتر از کشتن آدم‌ها، تولید آدمِ بد می‌کند.» حرفش بدون پرده و با صراحت لهجه بود و مسلماً اصلاً حرفش این نبود که تمام کاری که در جنگ کرده، نگاه از درون دوربین دوچشمی است. او سه مدال افتخار نظامی دریافت کرد. هرگز شکی وجود نداشت که در کدام جبهه [فرانکو] جنگیده بود و در کدامشان قرار بود بماند. وقتی بارسلونا و مادرید دوشادوش هم زیر پرچم جمهوری جنگیدند چطور لالیگا به لیگی با دو تیم تبدیل شد؟ چرا ال کلاسیکو نقشی مهم در تهییج احساسات استقلال طلبی در کاتالونیا دارد؟ رئال مادرید 11-1 بارسلونا؛ چطور چنین اتفاقی افتاد و پس از آن چه شد؟

او قبلاً گفته بود: «زمان جنگ، من علیه کمونیسم داوطلب شدم و اگر امروز، با وجود سن و سالم، مجبور بودم باز هم علیه آن‌ها داوطلب می‌شدم.»

بعد از حضورش در سمت ریاست مادرید او یکی از دوستان نزدیک فرانکو، ژنرال ادواردو سائه‌نِز برواخا به عنوان رئیس افتخاری باشگاه معرفی کرد و با حضور او مردان نظامی در هیئت مدیره قرار گرفتند.

کتاب لیبرو دِ اورو که برای پنجاه سالگی باشگاه در سال 1952 منتشر شد، از نوعی لحن و ادبیات استفاده می‌کرد که همواره به فرانکو الصاق می‌شد، مثل توصیف برنابئو به عنوان مردی با اراده‌ی آهنین، کسی که جاذبه و صرفه‌جویی خاصیت اصلی‌اش بود. کتاب ادامه می‌دهد: سانتیاگو برنابئو خیلی کوتاه‌گو، سرسخت و خوش‌فکر بود. انگار فیلیپ دوم اسپانیا برای مادرید است؛ بهترین پادشاه آن. کلام کم و کارهای بزرگ. زبان تمجیدی ادامه می‌دهد: وقتی او در رأس باشگاه‌مان است می‌دانیم که هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد و بر تمام مشکلات پیروز می‌شویم. دست آهنینش همیشه در کنترل است، نگاهش همیشه هشیار و ایمانِ شکست ناپذیرش سرنوشت ساز. با ریاست برنابئو، رئال دوران طلایی‌اش را می‌گذراند و در صدر باشگاه‌های دنیاست. هیچ کس نمی‌توانست مادرید را به جایی بهتر از جایگاه امروزش برساند. به جایگاهی که برنابئو به دست آورده است.

برنابئو یک پیشرو بود با عقده‌ای در فوتبال که می‌خواست بیشترین موفقیت و بیشترین درآمدزایی را از طریق مسابقات و تورها داشته باشد و حاضر بود مبالغ کلان برای بازیکنان بپردازد تا از موفقیت تیمش در زمین مطمئن باشد. بالطبع، تلاش‌های او پر هزینه بود، خرج‌های زیاد با درآمدها هم‌خوانی نداشت و باشگاه مجبور به قرض کردن پول بود. جانشین با وفای برنابئو می‌گوید امتیازِ ما این بود که بانک مِرکانتیل می‌دانست اگر قضیه بدهی‌های ما را عمومی کند با اقبال مردم مواجه نخواهد شد و بانک‌های دیگری هستند که حاضرند با ما کمک کنند. اما در آخر اعتبار آن‌ها تمام شد و مادرید به ناچار با واقعیت روبرو شد. در دسامبر 1961 ساپورتا جانشین برنابئو، نامه‌ای به برنابئو نوشت و او را از قراری با بانک باخبر کرد که در آن می‌خواستند بدهی باشگاه را کم کنند. ساپورتا نوشت: «دیگر بلوف میلیونر بودنمان کار نمی‌کند، اما همچنان مردم به ما ایمان دارند. باید مردم را مطمئن کنیم که در طلا شنا می‌کنیم و هیچ جای نقدی نگذاریم.» همان سال ساپورتا صحبت‌هایشان با بانک را یک جنگ واقعی خواند. یک سال بعد در سپتامبر 1963 او وضعیت مالی باشگاه را ترسناک خواند. آن‌ها توانسته بودند تا بدهی‌شان را 7 میلیون پزوتا کم کنند، اما هنوز چهل سه میلیون پزوتا پرداخت نشده بود و این مقداری هم که کم کرده بودند، حاصل فروش لویس دِل‌سول به یوونتوس بود. ساپورتا اخطار کرد «دیگر دِل‌سولی برای فروش نداریم! دیگر نمی‌توانیم بجنگیم. آخر خط است!»

یکی از راه‌حل‌های ساپورتا که خودش هم می‌گفت چندان خوش‌آیند نیست، قطع کردن مستمری روزنامه‌نگارها بود. که چیزی نزدیک به 2 میلیون پزوتا در سال می‌شد. این نشان می‌دهد که برنابئو مردی بود که تلاش می‌کرد همه چیز را کنترل کند، حتی نظر مردم را. او هر جزئیات کوچکی را با دقت بررسی می‌کرد و آن را با ساپورتا در میان می‌گذاشت که وقتی غیبت‌های برنابئو بیشتر شد کم‌کم باشگاه را می‌چرخاند. برنابئو در جریان همه چیز بود، از قیمت بازیکن‌ها تا قیمت بلیط‌ها و رابطه‌ی آن‌ها و مسئولین مسابقات. یکی از بازیکنان سابق مادرید می‌گوید برنابئو می‌دانست که کِی بی‌ارزش‌ترین داور در پایین دسته فوتبال تولدش است و برایش هدیه می‌فرستاد.

او آدمی مبادی آداب و با شخصیت بود ولی آماده بود تا هر کاری را برای موفقیت انجام دهد. یک‌بار خشمگین مچ یکی از مدیران بارسلونا را گرفت که می‌خواست با بازیکنش قرارداد ببندد. رافائل یونتا ناوارو در کافه گران ویا قرار داشت. برنابئو کمین گذاشته بود و با وکیلش منتظر بود. این واقعه تقریباً با همزمان با ایجاد روابط خوب توسط بازی‌های صلح‌آمیز بود اما برنابئو مشت‌شان را باز کرد. در ثانی او خودش قادر بود این حقه‌ها را به نحو احسن بزند. او با افتخار قصه خراب کردن قراردادِ لویس مولونی را با بارسلونا تعریف می‌کند. یک روز صبح برنابئو یک روزنامه را در ایستگاه قطار رویس در کاتالونیا می‌بیند که بارسلونا می‌خواهد با مولونی در جزایر قناری قرارداد ببندد. او می‌خواند که نماینده بارسلونا، ریچارد کابو در حال رفتن به جزایر قناری با کشتی است. برنابئو تلفنی با جاکینتو کوئینکوکِس صحبت می‌کند می‌گوید که به بانک برود 100.000 پزوتا بیرون بکشد و با پول به قناری برود و قرارداد را با مولونی قطعی کند. پشت تلفن داد می‌زند: «سگ چرخ نزن و برو قرارداد رو ببند.» وقتی کابو رسید، مولونی بازیکن مادرید بود و باشگاه مارینوی لاس‌پالماس 75000 پزوتا نقدی گرفت. مولونی در دربی اولش مقابل بارسلونا، گل پیروزی بخش بازی را زد.

یکی دیگر از بازیکنان او، آمانسیو آمارو که در سال 1962 عضو باشگاه شد می‌گوید: «برنابئو خدا نیست … اما…»

و این امای سنگینی است.

-ما احترام خیلی زیادی را برایش قائل بودیم.

– می‌ترسیدید؟

– نه دقیقاً. اما او یک آدم خاص، صریح و اهل رهبری بود. مردی که برای گرفتن تصمیم‌ها ساخته شده بود.

همه در مادرید، از برنابئو به نام پدر یاد می‌کنند. پدری سخت‌گیر، یک رئیس قدرتمند، مردی که سختی‌ها را به جان می‌خرید ولی کار را از روش خودش انجام می‌داد، همیشه روشِ خودش. آمانسیو می‌گوید: «او توی سرمان فرو می‌کرد که فروتنی یک ضرورت است. با درک، متواضع، جدی و سخت‌کوش. فقط نباید درست رفتار می‌کردید. باید درست دیده می‌شدید. هیچ چیزی نمی‌توانست تظاهری باشد. نمی‌توانستیم راه برویم و سینه‌مان را جلو بدهیم و فکر کنیم که بهترین هستیم، حتی اگر بودیم. فروتنی، فروتنی و فروتنی.» هیچ کس جرأت نداشت او را به مبارزه بطلبد. گاهی برنابئو بازیکن‌ها را بچه‌هایش صدا می‌کرد. او به مد و مدگرایی هم اصلاً اهمیت نمی‌داد. یکی از بازیکنان مادرید تعریف کرد وقتی برنابئو به هتل می‌آمد در می‌رفتیم و فوراً صورت‌مان را می‌تراشیدیم. بقیه او را به خاطر می‌آورند که از آن‌ها می‌خواست تا موهایشان را کوتاه کنند. غذای تیم معمولاً در سکوت خورده می‌شد و او اجازه نمی‌داد که بازیکنان ماشین بخرند، مخصوصاً ماشین‌های گران‌قیمت و توی چشم. آلفردو دی‌استفانو دو سال بدون ماشین بود.

در سال 1969 او بازیکنان را از پیوستن به هر اتحادیه‌ای منع کرد. زمانی که اولین قدم‌ها برای تأسیس اولین اتحادیه بازیکن‌ها برداشته می‌شد، او مخالف‌ترین رئیس باشگاه بود و دو نفر از عوامل اصلی‌اش، پیری و رامون گروسو را مجبور کرد که علیه این ایده بیانیه دهند. اتحادیه بازیکنان اسپانیا، تا سال 1977 رسماً به وجود نیامده بوده.

او یک دیکتاتور در باشگاه بود و همیشه زود عصبانی می‌شد. رایموندو ساپورتا به یکی از مدیران نوشت تا به او خشم رئیس را توضیح دهد و این‌که تمام تلاش‌ها برای آرام کردنش بی‌فایده مانده. این امر عادی بود، و این فقط مدیران نبودند که از او می‌ترسیدند. برنابئو سیگار برگ در دهان رجز می‌خواند و فحش‌ها از دهانش بیرون می‌زد، این چهره‌اش معروف بود. او به رختکن می‌رفت و پدر بازیکن‌هایش را درمی‌آورد. آن‌ها را تهدید می‌کرد و فحش می‌داد. وقتی به این شکل بالای منبر می‌رفت، اسمی برایش گذاشته بودند: سانتیاگونیاس. او تعهد کامل می‌خواست. او جایزه‌ای در باشگاه داشت به عنوان لاوریدا که بهترین جایزه داخلی مادرید بود، اولین بازیکنی که آن را دریافت کرد پیری بود، آن هم نه به خاطر گل، بلکه به خاطر غیرتش. در سال 1975 او یک بازی را با فک شکسته بازی کرد، حتی با وجود این‌که الان می‌خندد و می‌گوید: «این‌قدر بی حس کننده تزریق کرده بودند که کلاً دیگر چیزی حس نمی‌کردم». اما بازی که برای او جایزه را به ارمغان آورد در سال 1968 بود: «من با تیم سربازی در بغداد بودم و برگشتم تا یک بازی با مادرید انجام دهم، آن هم با سی و نه درجه تب. یک تزریق کردم و رفتم به زمین. وسط بازی ترقوه‌ام را هم شکستم ولی به بازی ادامه دادم، چون تعویضی در کار نبود. دون سانتیاگو به رختکن آمد و لاوریدا را به من داد. همیشه می‌خواستید بازی کنید، مهم نبود با چه هزینه‌ای. این چیزی بود که او هم می‌خواست. یادم می‌آید که یک بازی را با دستم توی گچ بازی کردم. دستم را درست حس نمی‌کردم ولی حاضر بودم دوباره آن را به خاطر تیم بشکنم.»

ادامه دارد… این کتاب را می‌توانید از نشر گلگشت با تخفیف 10 درصدی با کد تخفیف tarafdari سفارش بدهید.

منبع: پارس فوتبال

منتشر شده

در دسته بندی

,

با عنایت به اینکه سایت «یلواستون» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع مطلب و کاربران است. (قانون تجارت الکترونیک)

یلواستون نقشی در تولید محتوای خبری ندارد و مطالب این سایت، بازنشر اخبار پایگاه‌های معتبر خبری است.