گروه زندگی: در گزارشهای قبل اینجا دربارهٔ تفکر راهبردی (استراتژیک) صحبت کردیم و اینکه اگر بخواهیم در این دنیا حس رضایت از خودمان را تجربه کنیم به یک نوع و سبک تفکر نیاز داریم که به آن تفکر راهبردی میگویند.
در ادامه گفتیم این سبک از تفکر باید ما را به برنامهریزی استراتژیک برساند که آن هم ویژگیها و بایدها و نبایدهای خودش را دارد. چرا این بحث را مطرح کردیم؟ همهٔ ما در زندگی اهداف و آرزوهای زیادی داشتهایم که محققشدنی بوده، اما به دلیل نداشتن برنامه و خط سیر برای رسیدن به آن هدف، تا کنون از دستیابی به آن هدف محروم ماندهایم.
قرار است با کمک «نرگس مهاجر»، کارشناس ارشد علوم تربیتی و مدرس تفکر و مدیریت استراتژیک بیاموزیم چطور باید به این اهداف دور و دراز و چشماندازهای آرمانی برسیم. این چهارمین قسمت از سلسلهگزارشهای «برنامهٔ زندگی» است. همراهمان بمانید.
هدفدارهای بیبرنامه
بسیاری از ما به هر دلیلی تا به حال نگاهمان به خودمان و زندگیمان، راهبردی نبوده است. یعنی افقی را برای آیندهٔ خودمان در نظر نداشتهایم، از خودمان یک نسخهٔ موفق در آینده تصور نکردهایم که بگوییم «من دوست دارم به این نقطه برسم!».
خیلی از ما آنقدر درگیر روزمرگی و زندگی معمولی شدهایم که نمیتوانیم به فرداهای خود فکر کنیم، نقطهٔ مطلوبی را به عنوان آیندهٔ خود در نظر بگیریم و از روز مشخصی حرکتمان را به سمت آن نقطهٔ مطلوب شروع کنیم.
نرگس مهاجر، مشکل دیگر را نداشتن برنامه میداند: «در بعضی موارد هدف را سالهاست مشخص کردهایم. آرزوها و دغدغههایی داریم. ولی برنامه نداریم. یعنی بلد نیستیم برنامهریزی کنیم. اگر به گذشتهٔ خود نگاه کنیم زندگیمان پر از جدولهای برنامهریزی است که شاید نهایتاً یک ماه به آن پایبند بودهایم. پس بخشی از ضعف ما ممکن است فقط تاکتیکی باشد. یعنی ما در روش مشکل داریم.».
برای رشد خود در همهٔ ابعاد، یک چشمانداز دقیق، جزئی و چندبعدی داشته باشید
یک چشمانداز مطلوب برای رشد همهجانبه
اما راه حل چیست؟ کافی است چند اصل یاد بگیریم که به ما یاد بدهند عملکردمان را افزایش دهیم و بر اساس آن اصول در مسیر رشد قرار بگیریم. مهاجر میگوید: «در این صورت ضمن اینکه هر روز داریم برنامهای را پیش میبریم، احساس رضایت و آرامش و نشاط میکنیم؛ و در نهایت واقعاً به سمت هدف در حال حرکت و رشد هستیم و در بازهٔ زمانی معقول به مقصد میرسیم.».
پس اگر تا امروز برای آیندهٔ خود چشماندازی ترسیم نکردهاید، وقتش همین حالاست. بر اساس نکاتی که در گزارشهای قبل گفتیم، در دفترچهای بنویسید دوست دارید در آیندهٔ مثلاً ۵ساله در کدام نقطه ایستاده باشید. این نکته را هم فراموش نکنید که نقطهٔ مطلوب خود را به صورت جامع تعیین کنید که رشد تکبعدی نداشته باشید و تمام ابعاد وجودیتان را با هم رشد دهید تا به تعادل و آرامش نزدیک و نزدیکتر شوید.
افق را ترسیم کنید. در گام اول شاید بگویید «من بارها در ذهنم یا روی کاغذ نوشتهام که دوست دارم به چه چیزهایی برسم. ولی در عمل اتفاقی نیفتاده.». به این بحث هم میرسیم!
افق بلند، دقیق و جزئی داشته باشید
پیش از اینکه وارد این بحث شویم که تفکر راهبردی ما را به برنامهریزی راهبردی میرساند، مهاجر دو مثال در رابطه با یاد گرفتن صرفاً تاکتیکها و روشها برای بالا بردن عملکرد برایمان دارد.
در گزارشهای قبل دربارهٔ موفقیت ورزشکاران وقتی در جایگاه قهرمانی قرار میگیرند و مدال میگیرند، صحبت کردیم. مهاجر میگوید: «اینها قبلاً افرادی معمولی با زندگی معمولی بودهاند. ولی در زندگیشان یک آرزو را پرورش دادهاند و افقی را ترسیم کردهاند. بعد آن را کاملاً دقیق و جزئی و مشخص کردهاند. مثلاً یک نفر تصمیم میگیرد در وزنهبرداری نفر اول جهان شود. همین الان خیلی از ما افقهایمان جهانی نیست. افقهای معمولی داریم که با خودمان میگوییم حتی اگر به همین هم برسم هنر کردهام. ولی میبینیم بعضیها قهرمان جهان میشوند. پس آرزوهای جهانی داشتن خیلی غیرواقعبینانه نیست.».
اگر افق بلند باشد، در لحظات سخت کاری به خود میگوییم: «به افقت فکر کن!».
هرچه افق بلندتر، انگیزه بزرگتر
چرا اصرار داریم افق بلند باشد؟ پاسخ این پرسش را مهاجر این طور برایمان توضیح میدهد: «هر قدر افق بلندتر باشد انگیزه بزرگتر میشود و ما برای رسیدن به آن تلاشمان را بیشتر میکنیم. ارزش زمان برایمان بیشتر میشود. در لحظاتی که میگذرانیم وقتی به روزهای سخت و پرحجم کاری میرسیم به خودمان میگوییم «به افقت فکر کن!». هر چقدر افق ارزشمندتر باشد تحمل سختیها را برایمان آسانتر میکند. ولی اگر یک افق معمولی داشته باشیم با خودمان میگوییم «خوب است برسم. ولی اگر نرسم هم اتفاقی نمیافتد!». پس انگیزهمان ضعیف میشود.».
البته این یکی از نکات است. نکات دیگری هم هست که بعداً به آن میپردازیم.
آیا سنگ بزرگ لزوماً علامت نزدن است؟
چطور ممکن است به یک هدف بزرگ که شاید در نگاه اول اصلاً در توانمان هم نباشد، برسیم؟ مهاجر این نکته را با مثال همان وزنهبردار توضیح میدهد: «در مثال وزنهبرداری که توانسته وزنهٔ ۲۰۰کیلویی را بالای سر ببرد این سؤال مطرح است که آیا او از روز اول چنین توانی داشته است؟ طبیعتاً نه. ولی وقتی افق را ترسیم و هدف را در یک ورزش خاص در یک برنامهٔ خاص تعیین کرده، بر اساس آن برای همهٔ روزهایش تا رسیدن به آن هدف برنامهریزی کرده؛ محاسبه کرده که اگر تا فلان تاریخ بتوانم توان جسمانیام را به فلان میزان برسانم نوع ورزشهایی را که باید انجام بدهم، هدفمندتر کنم، اگر سرعت و دقتم را بالاتر ببرم، اگر میزان و حجم تمرینم را بیشتر کنم، بر اساس عقل و منطق طبق این محاسبه میتوانم به موفقیت برسم.
بعد دیگر تمام هم و غم و همتش را بر برنامهای که تنظیم کرده قرار میدهد. به هر میزانی که مطابق برنامه پیش برود احتمال موفقیت خود را افزایش میدهد.».
مربیانی که مسئول پرورش ورزشکاران هستند علم افزایش عملکرد را میدانند
باید به علم افزایش عملکرد مجهز شویم
همان طور که این ورزشکار میتواند در نهایت یک وزنهٔ ۲۰۰کیلویی را بالای سر ببرد، ما هم میتوانیم خودمان را به این توانمندی برسانیم که کارهای یک هفته را در یک روز انجام بدهیم.
مهاجر معتقد است: «در واقع مربیانی که مسئول پرورش ورزشکاران هستند علم افزایش عملکرد را میدانند و به آنها راهکارهایی را برای اینکه در زمان کمتر به موفقیت بیشتری برسند ارائه میدهند.».
در واقع چیزهایی هست که اگر بتوانیم رویشان تمرکز کنیم و در خودمان به وجود بیاوریم یا طبق آن پیش برویم عملکردمان بالا میرود. وقتی عملکرد بالا برود به موفقیتی که دغدغه و آرزویش را داریم نزدیکتر میشویم. در واقع به گفتهٔ این مدرس تفکر و مدیریت استراتژیک، کافی است ما همین عوامل رسیدن ورزشکاران به موفقیت را بدانیم و آن روشها را در زندگی خودمان وارد کنیم.
در گزارش بعدی به ادامهٔ بحث میپردازیم. همراهمان بمانید.
ادامه دارد…
منبع: فارس