فارسپلاس؛ جعفر بلوری در یادداشتی نوشت: 1-اگر بخواهیم پیام و مفهوم نظریه «معنا درمانی» ویکتور فرانکل، روانشناس و عصبشناس مشهور اتریشی را به زبان خیلی ساده بیان کنیم این میشود که «انسان، نباید تحت هیچ شرایطی امیدش را از دست بدهد. انسان میتواند از دل هر شرایط غیر قابل تحملی، معنایی یافته و امید را زنده نگاه دارد.» او مثالهایی هم از زندانیانی میزند که به گفته خودش، در بدترین شرایط ممکن -حتی غیر قابل تصور- زیستهاند ولی تا وقتی امید داشتهاند، زنده ماندهاند اما به محض این که امیدشان را از دست دادهاند، انواع بیماریهای عفونی و مرگبار- که چه بسا پیش از این بدون وجود علائم و نشانه در وجودشان بوده -بروز یافته و فرد را در کمتر از 24 ساعت از پا در آورده است.
2-وقتی جامعهای (جامعه به معنای یک جمع کوچک مثل خانواده یا بزرگ مثل یک کشور) به هر دلیلی، به سمت ناامیدی رفت، به همان میزانِ ناامیدی، از امکان موفقیت و رسیدن به اهدافش کاسته خواهد شد. مرور تاریخ نه چندان دور غرب نشان میدهد، در شرایط غیر عادی و بحرانی-مثل جنگهای جهانی اول و دوم-یکی از کارویژههای طیفهای مختلف جامعه-از سلبریتی بگیر تا نخبگان علمی و سیاسی-تلاش برای امید آفرینی بین مردم بوده است. وقتی به هر دلیلی مثل تبعات یک جنگ سخت و طولانی، یا تحریمهای آنچنانی، تنظیمات معمول یک جامعه، به هم میخورد، هر یک از این طیف، برای کمک به بهبود فضای حاکم بر جامعه به اندازه خود تلاش میکرد. به عنوان فقط یک مثال در حوزه سینما، گفته میشود بروز و ظهور شخصیتهای سینمایی و ایتالیایی «چیچو و فرانکو» که در حوزه طنز فعال بودند، حاصل چنین شرایطی است. آنها به اندازه خود و در حوزه فعالیت خود برای کمک به بهبود حال و روز انسانهایی که از جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم زخم خورده بودند، تلاش میکردند. همینطور آهنگساز، نقاش، روزنامه نگار و….در حوزههای کاریشان، برای کمک به بهبود شرایط روانی جامعه و تزریق شادی و امید ورود میکردند.
در تاریخ معاصر کشور خودمان نیز میتوان نمونههای مشابهی یافت که، ماحصل شرایط جنگ و بعد از جنگ 8 ساله است. میخواهیم بگوییم، یکی از کارویژههای طیفهای مختلف جامعه به ویژه طیف رسانه (از سینما و تبلیغات بگیر تا روزنامه و خبرگزاری) در شرایط خاص و بحرانی، تولید شادی و امید بین مردم است تا، مردمان آن کشور راحتتر بتوانند از شرایط دشوار عبور کند.
این «شرایط دشوار» میتواند به سختیِ فضایی باشد که فرانکل در کتاب مشهورش توصیف کرده؛ و میتواند از آن شرایط سختتر نباشد.
3-بند سوم این یادداشت را با یک سؤال شروع میکنیم: «آیا ایران، امروز درگیر جنگ است؟» به عبارت دیگر «آیا جنگ جبهه غرب با جمهوری اسلامی ایران، بعد از شکست عراق و پذیرش قطعنامه 598 تمام شد؟» پاسخ روشن است: خیر. این جنگ همچنان ادامه دارد و فقط شکل آن تغییر یافته و پیچیدهتر و گستردهتر از یک جنگ کلاسیک شده است. امروز کشور ما در حوزههای مختلف نرم و سخت درگیر جنگ است. از تحریمهای ظالمانه اقتصادی تا یک جنگ شناختی و رسانهای.
امروز درگیر یک جنگ تمامعیار ترکیبی هستیم که به اعتقاد حقیر، به مراتب دشوارتر از جنگی است که با رژیم بعث عراق داشتیم. در چنین شرایطی وضعیت رسانههای ما چگونه است؟ وضعیت سلبریتیهایمان چطور؟ آیا آنها در مسیر تولید و تزریق شادی و امید قرار دارند؟ چند درصد از سلبریتیها و رسانهها برای تولید امید، و چند درصد برای تولید ناامیدی فعالند؟ یافتن پاسخهای این سؤالها اصلا سخت نیست. همین حالا به صفحات اول روزنامهها، سایتها و خبرگزاریهای کشور سری بزنید. همینطور به کانالهای خبری آنها نگاهی بیندازید.
4-حالا کمی به پاسخ این سؤالها بیندیشید: به نظر شما، در شرایط همان ایام جنگ جهانی اول و دوم و بعد از آن، کشورهایی مثل آمریکا یا انگلیس با افراد و رسانههایی که ظرفیت و توانشان را به میدان میآوردند تا با پمپاژ ناامیدی و یأس اوضاع را برای مردم سخت کنند، چگونه برخورد میکردند؟ در چنین شرایطی، با طیفی که برای دشمن قلم میزدند، چگونه برخورد میکردند؟ اینجا از «نقد» آن هم از نوع «کارشناسی» آن حرف نمیزنیم.
نقد در هر شرایطی لازم است. اینجا از طیفی حرف میزنیم که، مطالب تولیدیشان، عیناً و بدون کمترین تغییری از سوی بدترین و کثیفترین دشمنان کشورشان، بازنشر میشود، آن هم به شکلی گسترده و وسیع. مطالبی که جز دروغ، یأسآفرینی چیزی به خورد مخاطب نمیدهد. نوع برخورد با چنین طیفی در غرب شاید برای عدهای باورکردنی نباشد. بخوانید:
5-در طی سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم و در حین این جنگ، رژیم آلمان نازی اقدام به ایجاد و تقویت جریان تبلیغاتی (پروپاگاندا) به زبانهای خارجی و بالاخص انگلیسی برای ایجاد تزلزل، تضعیف روحیه و ایجاد ناامیدی در کشورهای متخاصم میکرد.
در این میان وقتی انگلیسیها متوجه قضیه شدند به طور خاص 32 نفر از افراد دخیل در قسمت انگلیسی پروپاگاندا آلمان نازی را به خیانت متهم و محاکمه کردند. (دقت کنید! 32 نفر را که در آلمان به زبان انگلیسی فعال بودند نه در انگلیس). به عنوان مثال نام «ویلیام بروک جویس» معروف به «لرد هُو هُو» را در گوگل انگلیسی جست و جو کنید. درباره او آمده: «او در نیویورک به دنیا آمد و سپس به ایرلند و بریتانیا مهاجرت کرد و از سال 1932 به اتحادیه فاشیست بریتانیا پیوست و سپس در سال 1939 به آلمان فرار کرد و در سال 1940 تابعیت آلمان را گرفت. وی با اجرای برنامه آلمان تماس ارتباط گرفت (Germany calling) و یکی از معروفترین افراد در قسمت انگلیسی رادیو آلمان شد.
جویس در اوج نفوذ خود، در سال 1940، حدود شش میلیون شنونده ثابت و 18 میلیون شنونده گاه به گاه در بریتانیا داشت. او آخرین اجرای خود را در 30 آوریل 1945 طی نبرد برلین انجام داد چون به اسارت ارتش بریتانیا درآمد و به اتهام خیانت به بریتانیا به اعدام محکوم شد. این در حالی بود که هیچ سندی دال بر تابعیت بریتانیایی وی موجود نبود و او به جرم خیانت به کشوری که اصلا شهروند و تبعه آن نبود محکوم به مرگ شد.»
مورد بعدی «ملیدرد گیلرز» آمریکایی است که سال 1934 برای تحصیلات در رشته موسیقی به درسدن آلمان رفت و علیرغم خروج اتباع آمریکایی از آلمان در سال 1941 به خاطر نامزد آلمانیاش در این کشور ماند. او به تدریج وارد رادیو آلمان شد و در قسمت سیاسی این رادیو مشغول شد و با نام مستعار «سالی» اجرای برنامه میکرد.
وی در مارس 1946 توسط قوای آمریکایی دستگیر شد و سال 1949 به جرم خیانت محاکمه شد و به 30 سال زندان و 123000 دلار جریمه محکوم شد. سال 2021 (دو سال پیش)هالیوود فیلمی ساخت به نام « خائن آمریکایی». موضوع این فیلم راجع به زندگی گیلرز است. همین طور «هربرت جان برگمن»، «رابرت هنری بست» و… که پس از بازداشت شدن، سرنوشت بدی برایشان رقم خورد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره رسانهها و افرادی که در شرایط جنگی – وحتی غیر جنگی- اقدام به یأسآفرینی کرده و برای دشمن فعالیت میکنند بد نیست روی «توکیو رز»ها هم یک بررسی اجمالی صورت دهید!
اینجا در ایران خودمان اما اوضاع بسیار متفاوت است. اینجا روزی داریم به نام «روز خبرنگار». امسال در این روز به چنین رسانههایی جایزه دادند و از سلبریتیهایی هم که در بحبوحه جنگ ترکیبی دشمن، سمت دشمن ایستاده بودند، دعوت به عمل آمد تا با آنها قراردادهای میلیاردی ببندند.
پایان پیام/ت
منبع: فارس