یکی از بزرگ ترین مصیبت های ما در دهه های اخیر در تحلیل مسائل و مباحث نظری، عشق و نفرت است.
ما تقریبا نسبت به هیچ امری، بی طرف نیستیم. اخیرا هم یاد گرفته ایم که بی پروا بگوییم اصلا چیزی به نام بی طرفی نداریم و همه آدم ها صاحب موضع اند. ایرادی هم ندارد. البته ما گاهی بی طرفی را با عصبانیت و بی سلیقگی یکی می انگاریم.
طرف در رسانه ای که با پول بیت المال اداره می شود رسما طرفِ یکی از جناح های سیاسی است و این طرفداری را هم به بدترین شکل ممکن بیان می کند. اگر هم به او بگویی این کارت حرفه ای نیست حتما به تو خواهد گفت بی بی سی و سی ان ان هم موضع دارند. اگر هم به او بگویی آن ها بهتر از تو بلدند کارشان را انجام بدهند و موضع گیری شان دست کم مثل تو، توی ذوق نمی زند، بلافاصله متهم خواهی شد که: پس معلوم شد تو هم طرفدار چه کسانی هستی!
یعنی ما در مواردی نه تنها بی طرف نیستیم بلکه بی طرف نبودنمان را هم به بدترین شکل عرضه می کنیم. حالا در عرصه سیاست این مصیبت چندان فجیع نیست. در همه جای دنیا چپ و راست و جمهوری خواه و دموکرات و اصولگرا و اصلاح طلب وجود دارد. در هرجایی با عنوانی. یک جور سرگرمی است. اکثر مردم گمان می کنند اگر هواخواه یکی از این دوقطبی های موجود نباشند بی شناسنامه و بی هویت اند. مثل طرفداری از پرسپولیس و استقلال.
دیده ام آدم هایی را که حتی بازی های این دو تیم را نمی بینند اما در میهمانی ها و مجالس اصرار دارند یک طرف ماجرا قرار بگیرند. انگاری بی مشارکت در این مسابقه هواداری چیزی کم دارند و به رسمیت شناخته نمی شوند.
همان طور که گفتم یکی از بزرگ ترین مصیبت های ما این است که در جدی ترین مسائلمان نیز تهی از نفرت و کینه نیستیم. یک پدیده تاریخی نه با نفرت فهم می شود و نه با شیفتگی. شرط نخست تحلیل آن پدیده، فهم درست آن است و فهم درست محقق نمی شود مگر این که ما با دل و جانی تهی از نفرت و کین با آن پدیده مواجه شویم.
متاسفانه در هر دوره ای ما بهانه ای برای نفرت ورزیدن و یا عشق ورزیدن داریم. امروز این بهانه نظام حاکم است. ما یا از نظام حاکم متنفریم و یا او را می پرستیم. متر و معیار ما برای سنجش هر چیزی همین عشق و نفرت است. فلان نویسنده را که پنجاه شصت سال پیش در گذشته به لجن می کشیم چرا که آن نویسنده امروز مورد تایید نظام حاکم است. و یا بالعکس نویسنده دیگری را روی سرمان می گذاریم و حلوا حلوا می کنیم آن هم به این دلیل که نظام حاکم خیلی از آن نویسنده خوشش نمی آید.
البته اگر طرفدار نظام حاکم باشیم طور دیگری رفتار می کنیم. جالب این که اگر نظام فردا تصمیم بگیرد رویه اش را تغییر دهد و فی المثل در رفتارش با نویسنده مورد تایید و یا مورد تکذیبش تجدید نظر کند ما هم فی الفور و بی درنگ موضعمان را تغییر می دهیم. این یعنی گسسته خردی. یعنی بی خردی.
برویم سر اصل مطلب. این روزها تعداد کسانی که دوره افتاده اند و می گویند اتفاقی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ افتاد کودتا نبوده، کم نیست. قبلا یکی دو نفر بودند. پیروز مجتهد زاده و پسر آیت الله کاشانی و یکی دو تای دیگر. دلایلی هم برای خودشان داشتند اما دلایلشان هرچه بود ربطی به نفرت از جمهوری اسلامی نداشت. اما این ها که این روزها دارند طوطی وار حرف دیگران را بلغور می کنند و فکر می کنند بد و بیراه گفتن به مصدق یعنی آخر لیبرال بودن و ضد چپ بودن، بندگان خدا رسما مرخصند.
من با این جماعت بحث تاریخی ندارم و معتقدم بحث تاریخی با این بزرگواران فایده ای هم ندارد. نزاع بیهوده ای درگرفته است و آن ها که سرگرم این هیاهوی بسیار برای هیچند تا قیام قیامت می توانند با یکدیگر دعوای تاریخی کنند و بر سر آن چه بیست و دوم و بیست و پنجم و بیست و هشتم اتفاق افتاده وقتشان را تلف کنند. وقتی طرف مبنای مخالفتش را نفرت و کینه از یک جریان سیاسی قرار داده چگونه می توان او را مجاب کرد که اشتباه می کند؟ طرف چنان با شدت و حدت از پادشاه فراری طرفداری می کند کانه شعبان بی مخ و پری بلنده داشتند برای احقاق حقوق بشر مبارزه مدنی می کردند.و جالب این که خیلی هایشان هم از روی حدس و گمان از آن کودتای آشکار طرفداری می کنند و می گویند اگر آن اتفاق نمی افتاد مملکت می افتاد دست توده ای ها.
عجبا! چرا با این منطق از پوتین و عملیات ویژه اش دفاع نمی کنند؟ چه فرقی می کند؟ طرفداران آن الدنگ هم می گویند اگر پوتین به اوکراین حمله نمی کرد ناتو روسیه را می بلعید. طرفداران حمله به عراق هم می گویند اگر آمریکای مهربان به عراق حمله نمی کرد و یک میلیون نفر کشته نمی شدند صدام دومیلیون نفر را می کشت. این حرف ها تحلیل نیست. مشتی جفنگ است که از اذهان پریشان و عصبانی بیرون می آید. من اصلا به روایت های تاریخی و اختلافات علما کاری ندارم. در این مورد خاص آن چیزی که برایم معیار است همان کشورهای لیبرال هستند که این دوستان ضد مصدق برایشان غش و ضعف می روند. بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا رسما و با انتشار اسنادی که مو لای درزشان نمی رود به این کودتا اعتراف کرده اند. حالا من آن اسناد را نادیده بگیرم و به پیج اینستاگرامی آن موجود تازه سر از تخم درآورده استناد کنم؟ یعنی آمریکایی ها و انگلیسی ها به دروغ می گویند کودتا کرده اند و این رفیق اینستاگرامی ما از حقیقت خبر دارد؟
می دانید نفرت از نظام حاکم با شما چه کرده؟ رسما عقلتان را تعطیل کرده. آشکارا مهمل می گویید و برای هم هورا می کشید و فکر می کنید نابغه دورانید. همان طور که طرف مقابلتان با همین شیوه مسائل را تحلیل می کند و هر اشتباه و غلطی را صرف این که در دایره نظام مورد علاقه اش اتفاق می افتد با عینک امر مقدس می نگرد.
چند سال پیش چو افتاد که ایهاالناس چه نشسته اید که آغازگر جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی بوده و این ایران بوده که متجاوز بوده و نه رژیم بعثی صدام حسین. کلی داستان و خاطره هم استخراج کردند و گذاشتند بغل سخنرانی های بنیانگذار جمهوری اسلامی و کم مانده بود خاک شهدای جنگ تحمیلی را که مایه افتخار همه ایرانی ها بودند و هستند به عنوان متجاوزان جنگی به توبره بکشند. همین ها. همین مشنگ هایی که الان می گویند اصلا کودتایی اتفاق نیفتاده. همین هایی که می گویند مصدق دیکتاتور بوده و شاه جوان مظهر دموکراسی و آزادیخواهی. همین هایی که تازه به این نتیجه رسیده اند رضاخان احیاگر مشروطه بوده. پدرآمرزیده ها! لااقل بگویید دیکتاتور خوبی بوده. مشروطه خواه؟
همین هایی که مدام سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی را می زنند توی سر حاکمیت، به ماجرای جنگ ایران و عراق که رسیدند ناگهان شدند طرفِ حزب بعثِ عراق و همان ادعای احمقانه را تکرار کردند که ایران آغازگرِ جنگ بود. چرا؟ چون رهبرانش حرف های تحریک آمیز زدند. سلمنا. درست مثل این می ماند که فردا عربستان با کلی جنگنده به شهرهای ایران حمله کند و بر سر مردم بمب بریزد و بعد مدعی شود ایرانی ها جنگ را شروع کردند. به چه استنادی؟ به استناد همان حرف های تندی که زمانی مسئولان جمهوری اسلامی علیه حاکمان عربستان سعودی بر زبان آوردند. و اصلا بدتر از آن به استناد حمله مشتی کله پوک به سفارت عربستان.ها؟ می شود؟ به همین راحتی می شود به یک کشور حمله کرد؟ واقعا نفرت از یک نظام سیاسی باید تا این حد عقل آدمی را ضایع و زایل کند؟
مخلص کلام: اگر شما هم بین این ادعاهای تاریخی گیج شده اید و میان حق و باطل سردر گم، بهتر است به منابع رسمی و معتبر مراجعه کنید. آغازگر جنگ بین ایران و عراق کسی نیست جز صدام حسین و حزب منحوس بعث عراق. به استناد و حکم سازمان ملل. کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ هم حقیقتا کودتا بوده. کودتاگران هم انگلیس و آمریکا. به گواه اسنادی که خودشان منتشر کرده اند و به شهادت صریحِ مادلین آلبرایت وزیر وقت خارجه دولت ایالات متحده و باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا.
۵۷۵۷
منبع: خبرآنلاین