گروه زندگی-فاطمه زهرا نصراللهی: «حاضر بودم هرکاری کنم اما فقط آنجا باشم. سالها آرزویم دیدن ضریح ششگوش آقا امام حسین علیه السلام بود. سالها برای آنجا بودن خون دل خوردم تا بالاخره طلبیده شدم. آن هم چه طلبیدنی! قرار بود خادمش باشم و زائرهایش را مداوا کنم و در قدم به قدمی که عشاق برمیدارند، سهیم باشم. خادمِ تاول! اطرافیانم بارها در صورتم نگاه کرده بودند و گفته بودند: آخه تو وسواس داری! راست هم میگفتند نسبت به بهداشت و تمیزی و… خیلی حساس بودم، اما التیام درد تاول از پاهای زائرهای آقا امام حسین علیه السلام برایم لذت بخشترین کار دنیا بود!»
اینها را یکی از خادمهای هشت، نهساله امام حسین علیه السلام میگوید؛ «آسیه شایسته نیا» معلم جامعةالقرآن که برای بچههای پیش دبستان و دبستان روخوانی و روان خوانی تدریس میکنند.
موکب علی بن موسی الرضا علیه السلام عمود ۷۰۷
*حاضر بودم هر کاری کنم اما فقط در جوارِ امام حسین باشم/ با اشتیاق برای درمان تاول رفتم
از او میپرسم برایمان از خادم شدنتان بگویید؛ لبخندش را حتی از پشت تلفن هم احساس میکنم. خاطره شیرین آن خبر هنوز هم همراهش است؛ «یک روز در باشگاه مشغول ورزش بودم. بعد از اتمام تمرینهایم متوجه تماسهای پیدر پی دختر خالهام شدم. نگران شدم و با او تماس گرفتم. با دلهره پرسیدم اتفاقی افتاده؟ چیزی شده که آنقدر تماس گرفتی؟ گفت: آسیه جان دعاهات مستجاب شد. کربلا میری یا نه؟ با ذوق و تعجب گفتم: معلومه که میرم، اما چطوری؟ گفت: با خادمی آقا. همان لحظه بدون درنگ گفتم: آره هر طور که باشه من باید برم. از آنجا پروسه خادمی من شروع شد و توفیق پیدا کردم که به زیارت آقا بروم.»
میپرسم بین این همه خدمت چرا خادم تاول؟ میگوید: «آن زمان که گزینه خادمی برایم مطرح شد، حاضر بودم هر کاری کنم فقط بروم کربلا. الانم همین حال را دارم و حتی بیشتر شده است. عطش رفتن و زیارت امام حسین علیه السلام و امیرالمومنین علیه السلام جوری نیست که هیچ وقت خاموش شود. بلکه هرچه بیشتر بروید، بیشتر مشتاق و تشنه میشوید.»
شایسته نیا: «خادم تاول شدن از بهترین و زیباترین لحظات عمرم است.»
«ابتدای پروسه خدمتم به دنبال نیروی ماساژ بودند. من قبول کردم و آموزشهای لازم را دیدم، اما سال قبلش در بدمینتون بازویم آسیب دیده بود و نگرانی داشتم که نکند این آسیب دیدگی مانع خدمت شود. اما با این حال آموزش دیدم و به عنوان نیروی ماساژ اعزام شدم. از شانسم اولین روز خدمت در موکب یک دختر بچه نوجوان عراقی، اولین شخص برای ماساژ گرفتن بود که بدن بسیار قوی، عضلات فوق العاده سفت و گرفتگی بسیار سنگینی داشت. من با همه توانم او را ماساژ میدادم اما هر چقدر تلاش میکردم، از بدن او عکس العملی دریافت نمیکردم. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. خیلی تلاش کردم و زمان زیادی او را ماساژ دادم، ولی او هیچ احساس مثبتی دریافت نمیکرد و اصلا حس نمیکرد اتفاقی برایش افتاده باشد و گرفتگیهایش باز نمیشد.
قادر به صحبت با یکدیگر هم نبودیم. خیلی حالم بد شد و با بغض رفتم پیش مسئول گروه و با عجز گفتم: با این حساب من از عهده ماساژ بر نمیآیم و هیچ خاصیتی در این قسمت ندارم. کار دیگهای به من بدهید. کمی فکر کردند و گفتند: بروید کمکِ بچههای تاول آنها هم نیرو لازم دارند. بدون هیچ درنگی با اشتیاق به آن قسمت رفتم. درحالیکه در زندگی معمولی خودم کمی در تمیزی و بهداشت افراطی هستم و اطرافیان به من میگویند وسواسی هستی، اما آنجا این نکتهای نبود که بخواهم به آن فکر کنم و مشمئز شوم.»
خادمین گروه مواسات ۱۰ تا۱۲ روز قبل از اربعین در کربلا برای خدمت به زوار امام حسین(ع) حضور دارند و روز اربعین برمیگردند.
* اولین باری که پای زائر را در دست گرفتم، بال در آوردم!
میپرسم حس و حالتان در زمان درمان و ترکاندن و بخیه چطور بود؟ با وجود وسواس بودنتان چطور دوام آوردید؟ «هیچ حس بدی نداشتم. با این فکر که قرار است پای زائرها را که در این مسیر خسته و زخم میشود و تاول میزند و آسیب میبیند، را التیام ببخشم، برایم یکی از بهترین و زیباترین حسهای دنیا بود. اصلا به این فکر نمیکردم که شاید دست زدن به آن پاها حالم را بد میکند. اولین باری که پای زائر را در دستم گرفتم، انگار بال در آوردم و پرواز کردم. از آنجا برایم قصه عاشقی گروه تاول شروع شد. به لطف خدا چندین سال در این قسمت بودم، تا اینکه قسمت انبار داخلی موکب در زمین ماند و من مجبور شدم در آنجا خدمت کنم و در آن قسمت بیشتر فعالیت کنم و جزء آرزوهایم شد که به گروه تاول برگردم. اما اگر در روز میتوانستم چند پا را پانسمان میکردم. خادم تاول شدن من از بهترین و زیباترین لحظات عمرم است.»
«آسیه شایسته نیا» ۹ سالی است که خادم زوار امام حسین (ع) است.
* با هر تاولی که ترمیم میکنم، با دلم به زیارت حرم میروم
میپرسم شما آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام را داشتید، اما بیشتر در حال خدمت به زوار بودید و فرصت زیادی برای زیارت نداشتید، چطور با این کار آرام میشدید؛ «بزرگی میگفت فکر نکنید زیارت نمیروید، همین که پای زائر را پانسمان میکنید تا از او دردی را برطرف کنید، انگار تحت قبه امام حسین علیه السلام هستید و همان لحظه حس میکنید که در محضر امام حسین علیه السلام هستید. من این را لمس میکردم.»
میپرسم کدام قسمت این خدمت برایتان از همه معنویتر بود؛ «زیباترین و معنویترین بخش قصه آن قسمتی بود که زائران بلند میشدند و میگفتند به حرم که رسیدیم حتما به نیابت از شما زیارت میکنیم. خیلی از زوار با گریه میگفتند: کاش همان موقع در صحرای کربلا افرادی مثل شما بودند تا تاولهای پای بچههای امام حسین علیه السلام و کاروان اسرا را التیام میبخشیدند. برخی زائران تاولهای سختی دارند؛ وقتی که آب تاول پای برخیها را خارج میکنیم، خیلی اذیت میشوند از آنها که عذرخواهی میکنیم، ما را میبوسند و تشکر میکنند. آنقدر با بزرگواری با ما رفتار میکنند که شرمنده میشویم.»
پانسمان تاول پیاده روهای اربعین
* زائری که النگوی خود را هدیه داد/ دردهایی که با دستان این خادمها درمان شدند
«یک خانم عراقی به بخش تاول ما مراجعه کرد. وقتی یکی از دوستان تاول او را درمان و پانسمان کرد، النگوی طلای خود را به او هدیه داد. خادم ما هر کاری کرد تا از او نگیرد، اما زائر عراقی آنقدر اصرار کرد و گریه کرد و او را قسم داد تا از قبول کند. میگفت دوست دارم این هدیه را به تو بدهم. زائران امام حسین علیه السلام دل بزرگی دارند. حتی برخی از زائران بودند که سال بعد ما را یادشان مانده بود و برای همه ما تسبیح ام البنین آوردند. کسانی بودند که یکبار به موکب ما به خصوص قسمت ماساژ میآمدند، سال بعد دو مرتبه میآمدند و میگفتند که این درد سالها با ما همراه بود و با هیچ دوایی درمان نمیشد، اما با یکبار ماساژ گرفتن در این موکب درمان شدیم.»
آسیه غرق در خاطرات شیرین است. با ذوق و شوق از یک مادر لرستانی برایمان روایت میکند. «یکبار یک مادر عزیز از خطه لرستان به ما مراجعه کرد که نمیتوانست فارسی حرف بزند و فقط با درد به زیر سینههایش اشاره میکرد. من نمیفهمیدم چه میگوید و از او خواهش کردم که دراز بکشد و به ما نشان دهد که کجایش درد میکند. وقتی لباسش را باز کرد، تمام آن بخش تاولهای ریز زده بود. انگار آب جوش رویش ریخته باشند. زیر سینههایش به صورت وسیع نقطه نقطه تاول زده بود. آن مادر صدایش در نمیآمد و با زبان بیزبانی میگفت: میشه برای من کاری کنید. وقتی زخمهایش را پانسمان کردیم انگار بدن خودمان را درمان کرده بودیم و او با چشمهایش از ما تشکر کرد.»
شایسته نیا: «هرکس شیرینی خدمت را چشیده نمیتواند آن را رها کند.»
* کورکی به اندازه یک نارنگی!
شایسته نیا از یک دختر پاکستانی که مقیم ایران و دانشجوی دانشگاه اهل بیت ایران بود، برایمان میگوید: «از ایران با او آشنایی داشتم. خواهرش از پاکستان آمده بود و از درد کتفش ناله میکرد. گفتم باید به قسمت ماساژ. اما وقتی کتفش را نشانم داد، دهانم باز مانده بود. یک کورک خیلی بزرگ روی کتفش بود. یکی از دوستان پرستار ما میگفت: تا به حال در عمرش چنین کورکی را ندیدهام. اندازه یک نارنگی از آن کورک چرک خارج شد. دختر بیچاره میگفت: این درد چند روز امانش بریده است و با این تخلیه چرک دردش ساکت شد. بعد از مدتی به ما پیام داد که چقدر درمان ما موثر بود و توانست بقیه مسیر را با آرامش طی کند.»
«حسین خیوه» پسر «آسیه شایسته نیا» هم ۳سال است که مانند مادرش خادم است.
*خدمتی که روزیِ پسر هم شد!
از شایسته نیا میپرسم خانوادهاش در این مسیر همراهش بودند؟ « از سال ۹۲ و ۹۳ در این مسیر بودم، اما از سال ۹۴ تا به امروز توفیق خادمی را کسب کردم. چندین سال هست که پسرم هم خادم است و امسال هم با هم راهی هستیم. خیلی دوست داریم همه اعضای خانواده همراه باشند، اما متاسفانه این چند سال توفیق حضور ثابت نداشتند و به شکل ثابت توفیق شامل حال من پدرم و مادرم و پسرم بوده است. پسرم ۱۹ساله هست و الحمدلله ۳ سال است که توفیق حضور در موکب را دارد و تا پارسال خادم بخش ماساژ بود و امسال خادم بخش رسانه خواهد بود. پسرم ۳ سال انتظار کشید و حسرت خورد تا اینکه خدمت برای اباعبدالله روزیاش شد. در این سفر احساس میکردم که بزرگ شده و هر سال این تغییر چشمگیرتر میشود.»
در آخر از او میپرسم توصیهای دارید به مخاطبان ما کنید؟ و آدرس موکبتان را برایمان بگویید: «توصیهام این است که بدانید هرکس این شیرینی را چشیده نمیتواند آن را رها کند پس هرچه زودتر دست به کار شوید. ما در عمود ۷۰۷ موکب علی بن موسی الرضا علیه السلام به همراه گروه درمانی مواسات در خدمت زائران امام حسین علیه السلام هستیم.»
پایان پیام/
منبع: فارس