این «بحران مخاطب»، صرفا یک رویهی ماجراست، و این تصویر غمانگیز، رویهی دیگری دارد که البته پیوند تنگاتنگی با بحران مخاطب دارد و آن چیزی نیست جز: بحران تولید.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- همانطور که پیشتر در نقد یکی از برنامههای ترکیبی سیما گفته شد، فارغ از هر تعارف و محافظهکاری باید اشعار داشت که سیمای ملی مدتی است که با مسالهی بحران مخاطب مواجه است. فقط به عنوان یک مصداق، نگاهی به آمار بازدید برنامههای شبکههای مختلف سیما در سایت تلوبیون و آمار بعضا یک رقمی بازدید برنامههای ترکیبی علیالظاهر پرمخاطب در شبکههای اصلی سیما، خود بدون هیچ تفسیری روشنکنندهی ابعاد ماجراست. اما این «بحران مخاطب»، صرفا یک رویهی ماجراست، و این تصویر غمانگیز، رویهی دیگری دارد که البته پیوند تنگاتنگی با بحران مخاطب دارد و آن چیزی نیست جز: بحران تولید.
به عبارت دیگر، وقتی صرفا از بحران مخاطب سخن می گوییم، به طور معمول پیشفرض ما این است که «چیزهایی» برای عرضه وجود دارد و اصطلاحا «ویترینی» موجود است، لیکن به دلایل مختلف، این ویترین چندان در جلب مشتری (مخاطب) موفق نبوده است. اما در اینجا صحبت از بحرانی عمیقتر است. یعن اصولا چیز زیادی برای عرضه وجود ندارد و جداول پخش شبکههای به نحوی فزاینده بیرونقتر و بی برگ و بارتر از پیش می شوند.
فقط کافی است به مصداق «مشت نمونهی خروار»، نگاهی به جدول پخش شبکهی اول سیما، به عنوان «شبکهی هر ایرانی» بیاندازیم. بخش عمدهی آنتن شبکه یک را چیزی به نام «میان برنامه» پر می کند که اصولا چیزی برای دوخت و دوز برنامههای اصلی به همدیگر و پرکردن وقتهای پرت آنتن است.
جز یک سریال در ژانر فانتزی-تاریخی به اسم «مستوران»، که خود یک سریال متوسط رو به ضعیف است، تقریبا هیچ برنامهی سرگرمی از قبیل مسابقه، فیلم سینمایی، برنامه ترکیبی ورزشی و سینمایی و اجتماعی، تاکشو و مجموعه های نمایشی سبک و سرگرمکننده در جدول پخش شبکهی یک سیما وجود ندارد. از سوی دیگر، به طرزی کاملا آشکار سعی شده که جور کم و کسری برنامهسازی در گروههای مختلف را، گروه معارف به دوش بکشد و با پرکاری کمّیتگرایانه، حجابی بر عریانی کنداکتور پخش شبکه باشد که در ادامه به همین مساله خواهیم پرداخت. وضع بقیهی شبکهها(به غیر از شبکهی سه که بنا بر اهداف و سیاستها و لجیستیک آن، تفاوتهای هنوز قابل ملاحظهای با دیگر شبکهها از وجه سرگرمی دارد)، کمابیش همینقدر درام است.
نکته اینجاست که صدا و سیمای ملی در وهله نخست، نه در رقابت با شبکهی نمایش خانگی یا شبکههای ماهوارهای، که در رقابت با گذشته خود، عجیب جا مانده است.
زمانی نه چندان دیر دور، همین دهه 80 خورشیدی، مجموعههای نمایشی شبکههای مختلف سیما بر سر جذب مخاطب با هم رقابت داشتند. زمانی از آنتن سیما برنامههای تخصصی سینما، همچون «سینما یک» و «سینما ماوراء» پخش می شد که شماری از باکیفیتترین فیلمهای روز سینمای جهان را، با نقد و تحلیل به مخاطب عرضه می کرد و طرفداران پر و پا قرص خود را داشت. حسن سلیقه و کاربلدی سازندگان آن برنامهها، از جمله مرحوم دکتر اکبر عالمی یا محمد حمیدی مقدم باعث شد که حتی آیتمهای مختلف این برنامهها به عنوان بخشی از خاطرهی جمعی یا نوستالژی سینمادوستان در اذهان باقی بماند.
برای نمونه، تیتراژ پایانی برنامهی سینما یک، با تصاویری از بهترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینما با موسیقی آیینی سرخپوستان از آلبوم «روح مقدس»، هنوز خاطرهی مخاطبان آن سالهای سینما یک را می نوازد. یا پخش یکی از بهترینهای سینمای هراس، موسوم به «حلقه» در برنامهی سینما ماوراء و با نقد و تحلیل دکتر عالمی و مهمانان برنامه، یکی از درخشانترین برنامههای سینمای جهان در سیما را رقم زد.
یا این که فرزاد حسنی (با همه ایرادها و انتقادات به مشی و رفتار سالهای اخیر او که می تواند وجود داشته باشد) یک برنامهی ترکیبی نوجوانانهی ماندگار به اسم «کوله پشتی» را در همین سیمای ملی اجرا می کرد. چند سالی قبلتر از آن، شهاب حسینی و نوید محمدزاده از طریق اجرای برنامههای جوانانه در سیما، چهره شدند و به سینما راه یافتند. برنامههای تاکشوی «شب شیشهای» و «مثلث شیشهای» رضا رشیدپور، فتح باب جالبی در نیمه دوم دهه هشتاد در زمینهی این نوع از برنامهها بود و با همهی جنجالهایش و قهر و آشتیهای مهمانانش(که جزء ذاتی این سنخ برنامه در کل دنیاست) در خاطرهها باقی ماند.
حتی فتح باب قابلقبول و جذابی در حوزهی سریالسازی با بنمایههای متافیزیکی و ماورایی در سیما رقم خورد که مجموعههایی چون «او یک فرشته بود»، «اغماء» و «سقوط یک فرشته»، با نیمنگاهی به تحولات اجتماعی و تغییرات نسلی در جامعه، مباحث دینی را از زاویه جدید و البته به لحاظ دراماتیک، جذابی، ارایه می کردند که مورد استقبال و پسند مخاطبان قرار می گرفت.
یا دهه ۸۰ خورشیدی، مقارن با اوج محبوبیت سریالهای «جنوب شهری» با محوریت رضا عطاران، سیروس گرجستانی، سعید آقاخانی و این طیف از بازیگران در سیما بود که با سریال «بزنگاه» (۱۳۸۷) به اوج رسید. سریالهایی «تهران خلوتکن» که در قالب طنز، مناسبات و خصلتهای زیست مردمان شوش، دروازه غار، تیردوقلو، خزانه، یاخچی آباد و… و. را به تصویر می کشیدند و تا ۳۰ شب مخاطبان را با خود می بردند و البته با تمام فقر، ناداری و گرفتاری، فضای حاکم بر خانواده در این مجموعهها، مهربانانه و به روش خود، عاشقانه بود.
اصولا شروع پخش سریالهای مناسبتی در ماه رمضان سال 1380 با مجموعهی «گمگشته» و آن ترانهی بسیار عمیق و محبوب پایانی با صدای مجید اخشابی، یک پروژهی بسیار فکرشده و استخواندار بود که از «طرح-محور» بودن و مدیریت فرهنگی دارای چشمانداز برمی آمد و تا سالها ساعات بسیار کلیدی پس از افطار، در تسخیر سریالهای رمضانی سیما بود.
راستی، آخرین باری که ترانهی تیتراژ یک سریال سیما گرفت و محبوب شد، کی بود؟ شاید باید سوال را دقیقتر بپرسیم که اصولا آخرین سریالی که از سیما پخش شد و جریان راه انداخت و بحث و گفت و گو در عامهی مردم ایجاد کرد، مربوط به چه زمانی بود؟ بیتردید، مربوط به دوران مدیریت جبلی-جلیلی نبود!
متاسفانه در سیمای ملی، چند سالی هست که اصولا از دید و نگرش «راهبردی»، برنامهسازی و تولید محتوای مبتنی بر چشمانداز و اساسا «پروژههای فرهنگی» بیرونآمده از اتاقهای فکر کاربلد و تیزبین و مسلط خبری نیست. به عبارت دیگر، صدا و سیما به طرز عجیبی دچار روزمرگی، روحیهی کارمندی و البته محافظهکاری افراطی شده است.
این خصلتها موجب شده که از یک سو، جز دو مجموعهی «استراتژیک» با نامهای «سلمان فارسی» (در مرحله ساخت) و «حضرت موسی(ع)»(در مرحلهی پیشتولید)، که باز طرح و تصویب و مقدمهچینی و آمادهسازی آن مربوط به چندین سال قبل است، عملا سبد صدا و سیما از برنامهسازی راهبردی با چشمانداز تمدنی با هدف تبلیغ و ترویج سبک زندگی ایرانی-اسلامی خالی باشد. از سوی دیگر، در زمینهی پر کردن اوقات فراغت تماشاگر ایرانی و به زبان ساده، در زمینهی تولید «سرگرمی» برای بیش از 80 میلیون مخاطب هم کُمیت سازمان به شدت لنگ می زند.
در این میان، مدیران شبکهها برای جبران جمود و خمودگی جداول پخش خود، و احتمالا با هدف ارایه بیلان و عملکرد، به گروههای معارف شبکهها متوسل شدهاند تا هر جای خالی در کنداکتور را با یک برنامه «مذهبی» صرفا پر کنند.
وقتی از برنامههای مذهبی سیما سخن می گوییم، منظور استفاده از ظرفیتهای عظیم دین و شاخههای مختلف آن(احکام، الاهیات، عرفان، تاریخ دین، سبک زندگی، قرآنپژوهی، مباحثات و حتی جدلهای دینی با هدف روشنگری و جذب جوانان به دین و…) نیست، بلکه عموما برنامههای مذهبی سیما با قالببرداری از یک برنامهی نمونهوار و موفق (سمت خدا با اجرای نجمالدین شریعتی)، تشکیل شده اند از یک مجری با ظواهر متشرعانه و مو و محاسن زیبا و یقهبسته، که کمی متنهای ادبی-رمانتیک با گرتههای مذهبی زمزمه می کنند و بعد «در خدمت» کارشناس برنامه هستند تا به صورت متکلم وحده، کمی احادیث و روایات بخوانند و به برخی سوالات بینندگان(که البته نباید ترجیحا چالشی و «بودار» باشد) پاسخ دهند.
مدل دیگر برنامهسازی مذهبی هم بسته به مناسبتها، برقراری ارتباط مستقیم با عتبات و اماکن مقدسه است که باز ادامهی برنامه به صورت همین میزانسن مجری-کارشناس، منتهی این بار با پسزمینهی مضجع مقدس و گلدستهها و زائران است. شاید تنها تفاوت گونهی اول با گونهی دوم از میزانسن «مجری-کارشناس»، اضافه شدن یکی از مادحین اهل بیت(ع) به برنامهی مناسبتی و دقایقی ذکر مصیبت یا مولودی خواندن باشد.
باید از مسوولین محترم سیما پرسید که آیا شده در برابر سیل توفندهی شبهات و تبلیغات دینستیزانه، به فکر ساخت یک برنامهی ترکیبی با حضور دانشوران و علمای حوزههای مختلف دانش، که در عین عالم بودن، مومن و مدافع دین نیز هستند، بیافتند تا دستکم برای رفع بخشی از این شبهات از ذهن نوجوانان و جوانان تلاشی کرده باشند؟
آیا در شوراها و اتاقهای فکر متعدد سازمان، اصولا این ایده مطرح شده که برای مقابله با جریان فزایندهی «آتئیسم» (خداناباوری)، بخشی از مستندها و برنامههای تهیهشده در همان غرب را، که از زبان ریاضیدانان و فیزیکدانان و اختر-فیزیکدانان مسیحی به پاسخ و استدلال علیه چهرههای مشهور آتئیسم چون ریچارد داوکینز، استفن هاوکینگ، کریتوفر هیچنز و سم هریس بپردازند، ترجمه و پخش کنند؟
آیا اصولا به فکر این بزرگواران رسیده که از ظرفیت عظیم جریانهای معنویتگرا و ایمانی در نقاط مختلف دنیا (آمریکای شمالی، اروپای غربی، آمریکای جنوبی، روسیه و…) در مقابله با امپراتوری تبلیغاتی کفر و الحاد، بهره بگیرند و حتی صرفا کارهای آماده و پخششدهی ایشان را ترجمه، دوبله و آداپته برای پخش در شبکههای داخلی کنند؟
آری، به طور مصداقی، پخش جلسهی درس حضرت آیتالله جوادی آملی، از مفاخر و بزرگان بلاتردید حوزهی شیعه، با بیان قدمایی و ادبیات سنگین حکمت صدرایی، به جای خود خوب و لازم است، اما برای مقابله با انواع و اقسام رهزنان دین و ایمان که کمر به مغزشویی نسلهای جدید بستهاند، آیا نمی توان و نباید به فکر تریبونهایی به روزتر، جذابتر و منطبقتر با گفتار و اندیشهی جوانانه هم بود؟
در حوزهی «سرگرمی»، آیا نه این که در همان دهه شصت و اوایل دهه هفتاد که چیزی به نام پخش سراسری و شبکههای بیست و چهارساعته وجود نداشت، دو شبکهی سیما سریالهای جذاب خارجی از جنس «بوژست»، «لبهی تاریکی»، «در برابر باد»، «ارتش سری»، «جنگجویان کوهستان»، «تجارت مرگ»، «پوآرو» و…پخش می کردند؟ آیا مجموعه فیلمهای کمدین آلمانی، دیتر هالروُردِن (معروف به دیدی) در عصرهای جمعه، خنده بر لبهای خانوادههای ایرانی نمی آورد؟ یا حتی در همان اوایل دهه هشتاد، پخش فیلمهای مطرح روز چون ماتریکس سهمی از آنتن نداشتند؟
پس چطور شده که امروز، شبکهی تخصصی نمایش فیلم سیما یعنی شبکهی «نمایش»، بیخاصیتترین و کسلکنندهترین فیلمهای خارجی را برای پخش در جدول خود قرار می دهد؟ جالب این که بر عکس سالهای قبل، حتی فیلمهای جدیدتر و روزآمدتر سینمای ایران هم سهم چندانی از آنتن تلویزیون ندارند! حقیقتا این چه رویهی عجیبی است که مدیران محترم سیما برای هر چه غیرجذابتر، سردتر و بیتماشاگرتر شدن شبکههای خویش برگزیدهاند؟
اصلا گیریم که مهران مدیری، رامبد جوان، محمد بحرانی (جناب خان)، عادل فردوسیپور، رضا رشیدپور، سروش صحت، فریدون جیرانی و…همهی چهرههایی که زمانی برنامههای ترکیبی برای سیما می ساختند، آنقدر «بد» بودند، که تاراندن و دور کردن همهی ایشان توسط مدیران محترم سیما موجه و درست بود (که البته نظر ما این نیست)، لیکن چه فکر و تدبیری برای پر کردن جای خالی این همه برنامهساز «چهره» در شبکههای مختلف سیما اندیشیده شده بود؟ ظاهرا پاسخ، یک «هیچ» بزرگ است!
این که گمان ببریم سلیقهی 80 میلیون ایرانی، که از آنتن ملی سهم دارند، صرفا با ساخت برنامههایی از جنس «پاورقی» {با این فرض که بسیار هم خوب و کاردرست است} پوشش داده می شود، به نحوی آشکار و بدیهی، گمانی نادرست و اشتباهی فاحش است.
چندی پیش آقای دکتر جبلی، ریاست محترم سازمان در گفتگویی فرمودند: «هالیوود و نتفلیکس برای تبدیل حق به باطل تلاش می کنند.»
سخن این است که جانا سخن از زبان ما می گویی. دستکم همین که اذعان می کنیم که جبههی «باطل» در حال تلاش است، باز جای امیدواری است. اما آنچه با دیدن این تیتر از سخنان ریاست صدا و سیما، لجوجانه خود را بر ذهن تحمیل می کند، این است که پس ردّ و اثر «تلاش» ما کجاست؟ برای خنثیکردن تلاشها (بلکه نبرد سهمگین) از سوی تبدیلکنندگان حق به باطل، راهبردها، سرفصلهای کاری، کار شبانهروزی، عرقریزی روح، محتوای استراتژیک، سریالسازی فاخر، سرگرمیسازی غیرمبتذل و جذاب و…ما کجاست؟ قطعا صورت این مسالهی سخت را نمی توان با پاسخهایی از این جنس که "ما مخاطب هشتاد هفت میلیونی داریم! "، پاک کرد.
منبع: مشرق نيوز