گروه زندگی – مینا فرقانی: «سان تزو» در کتاب معروف «هنر جنگ» میگوید: «در نبرد، بیش از دو روش حمله وجود ندارد: مستقیم و غیرمستقیم. با این حال این دو در کنار هم باعث ایجاد یک سری مانورهای بیپایان میشوند.».
این را شما مخاطبان عزیز که با هشتمین قسمت از سلسله گفتوگوهای «جنگ شناختی» همراهمان هستید به خوبی درک میکنید. در قسمتهای گذشته دکتر «عباس خسروی»، دکترای مدیریت راهبردی و مدرس دانشگاه و پژوهشگر در علوم راهبردی، مدارهای مختلف جنگ و رویکردهایی را که در این مدارها به کار گرفته میشود، برایمان تشریح کرد تا به مخوفترین مدار، یعنی مدار «جنگ شناختی» رسیدیم.
دکتر عباس خسروی، دکترای مدیریت راهبردی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر علوم راهبردی
اگر تازه به جمع ما پیوستهاید پیشنهاد میکنیم مروری بر قسمتهای قبل داشته باشید: قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم، قسمت پنجم، قسمت ششم و قسمت هفتم.
آنچه گذشت…
در گفتوگوهای قبل دو بعد از دگرگونی جنگ را با هم مرور کردیم. در بعد اول گفتیم نقطهٔ تمرکز دشمن میتواند تغییر کند. اولین محور تمرکز، تمرکز بر زیرساختها بود. محور دوم، محور تمرکز بر نخبگان و محور سوم، محور تمرکز بر تودهها. پس در بعد اول، جنگ در سه محور میتواند جابهجا شود.
در بعد دوم دگرگونی جنگ، سه مدار معرفی کردیم. مدار جنگ سخت (با رویکرد نابودی حریف)، مدار جنگ نیمهسخت (با رویکرد تضعیف حریف)، مدار جنگ نرم (با رویکرد فریب حریف)، مدار جنگ شناختی (با رویکرد مسخ کردن حریف).
برای ادامهٔ بحث یک پرانتز باز میکنیم. در این پرانتز میخواهیم بعد سومی که صحنهٔ جنگ را تغییر میدهد معرفی کنیم: بعد دگرگونی در جنگافزار.
سایهٔ بعد سوم توسعه بر مدار چهارم جنگ
رویکردهای دگرگونی در جنگافزار
در بعد دگرگونی در جنگافزار میتوان سه رویکرد را شناسایی کرد که بشر جنگجو دنبال کرده است. خسروی این رویکردها را این طور توصیف میکند:
«اولین رویکرد، رویکرد توسعهٔ سلاحهای عامل است. یعنی اِعمال ضربه در جنگافزار، مستقیم و ماهیت ضربه هم ملموس است. مثل گلوله، تیروکمان، شمشیر و…
رویکرد دوم، رویکرد نیمهعامل برای توسعهٔ جنگافزار است. که اعمال ضربهاش غیرمستقیم و ماهیت ضربهاش ملموس است. مثل سلاحهایی از جنس تله، سیم خاردار، مین و… در این سلاحها بشر جنگجو ضربه نمیزند. بلکه حریف میآید و به این جنگافزارها برخورد میکند.
رویکرد سوم، رویکرد توسعهٔ سلاحهای غیرعامل است. اعمال ضربه در این رویکرد، غیرعامل و ماهیتش ناملموس است. مثل ویروس. ویروس یک جنگافزار است که بشر جنگجو در جامعهٔ حریف به کار میگیرد. منتها دیگر ضربهای در این سلاح نیست و ماهیت ملموسی ندارد. مثل ویروس کرونا.».
ویروس کرونا مصداقی از توسعهٔ سلاحهای غیرعامل
بر خلاف همهٔ تبلیغات و هوچیگریهایی که ترامپ به راه انداخت، ویروس کرونا در سال 2006 با همین نام «کرونا» و دقیقاً با همین معرفی «ویروس بیماریهای حاد تنفسی» توسط شرکت آمریکایی «چیرون» ثبت پتنت (ثبت اختراع یا حق امتیاز) شد. تمام اعضای تیمش هم مشخص هستند. حتی یک چینی یا آسیایی بین اعضای آن وجود ندارد. همه آمریکایی، اروپایی و استرالیایی هستند.
خسروی با بیان این نکات میگوید: «همان زمانی که این بیماری شایع شد، مدارکش را از سایتی دانلود کردم. اما بعد از مدتی آنها را برداشتند. الان هم شاید بتوان مدارکش را در اینترنت پیدا کرد. این ویروس یک جنگافزار بود که آمریکاییها برای حملهٔ غیرعامل و ناملموس به جامعهٔ حریف، آن را توسعه دادند.».
دگرگونی در جنگافزار در مدار جنگ شناختی
میخواهیم ببینیم سایهٔ بعد سوم توسعهٔ جنگ (یعنی دگرگونی در جنگافزار) روی مدار چهارم چطور تفسیر میشود. به عبارتی سه رویکرد عامل، نیمهعامل و غیرعامل در مدار جنگ شناختی چطور استفاده میشود.
در گزارش قبل گفتیم تکیهٔ رویکرد عامل، بر دانش شناختی از مغز حریف و یافتن راههای چگونگی سیطره بر آن با بهرهگیری از علوم شناختی است. اینکه مغز حریف چطور کار میکند؟ نقشههای ذهنی مغز حریف و ساختار ذهن او چگونه است؟ با چه حساسههایی تحریک میشود؟ در مقابل چه پروتئینهایی چه واکنشهایی نشان میدهد؟ بحث ژنوم و این دست علوم مطرح میشود.
با توجه به آنچه تا کنون آموختیم میتوانیم بگوییم رویکرد عامل با تکیه بر دانش شناختی از مغز برای مسخ کردن حریف به کار میرود.
مرکز تحقیقاتی «آهنبرب» در حوالی برلین
قلعهٔ مخوف «آهنِنِرب» و قصابی به نام «هیملر»
در رویکرد نیمهعامل تکیه بر بهرهگیری از علوم غریبه است. خسروی برای توضیح این رویکرد به مرور بعضی از حوادث بعد از جنگ جهانی دوم میپردازد: «سال 1945 یک گروه فنی از آمریکا به آلمان رفتند تا دربارهٔ پژوهشهای نظامی آلمان تحقیق کنند. اطراف برلین با یک قلعهٔ قدیمی به نام «آهنِنِرب» مواجه شدند. در این قلعه اسنادی را پیدا کردند که نشان میداد این قلعه مرکز تحقیقاتی بوده که زیر نظر «هاینریش هیملِر» اداره میشده است. هیملر در واقع قصاب جنگ جهانی دوم است. شاید بتوان گفت هیملر عامل قتل آن 20 میلیون نفری است که در این جنگ از بین رفتند.».
«هاینریش هیملر»، قصاب جنگ جهانی دوم
تلاش هیملر برای پس گرفتن میراث اجداد آریایی!
نکتهٔ مهم در مورد هیملر علاقه و اعتقاد شدید او به علوم غریبه است. برخی معتقدند این علاقه و اعتقاد را او به هیتلر القا کرده است. خسروی دربارهٔ هیملر میگوید: «او مسئول گشتاپو (اساس) بوده و اعتقاد داشته علوم غریبه میراث اجداد آریایی اینهاست که به ناحق به دست سه شاخهٔ هند، چین و ژاپن افتاده. او معتقد بود این میراث باید از این سه شاخه گرفته شود و به ژرمنها برگردد. دستور میدهد تمام موزهها و کتابخانههای اروپای شرقی تفتیش شود و هر کتابی در این زمینه ضبط شود.».
«مارتین اورن» یکی از مدیران پروژهٔ مکآلترا
«مکآلترا» پروژهٔ سیاهِ سیا در حوزهٔ ادراک فراحسی
آمریکاییها متوجه شدند مرکز تحقیقاتی آهنِنِرب که زیر نظر هیملرِ علاقهمند به علوم غریبه اداره میشده، پژوهشهای عمیقی در حوزهٔ ادراک فراحسی انجام میداده. بعد متوجه میشوند روسها قبل از آمریکاییها به این اسناد دست پیدا کردهاند. به همین خاطر تحقیقاتشان را از همان موقع آغاز میکنند.
خسروی میگوید: «آمریکاییها در سال 1953 پروژهای به نام «مکآلترا» را در سازمان سیا شروع کردند. این پروژهٔ تحقیقاتی با همکاری 80 مجموعهٔ دانشگاهی، بیمارستانی و زندان انجام میشد؛ که آزمایشهایی را از جنس شکنجهٔ روحی، تحقیق بر تأثیر مواد روانگردان (مثل الاسدی)، تحقیق بر آیین وودو (جادوی سیاه) و… روی زندانیان امتحان کنند.
۱۵۰ زیرپروژه در همین زمینهها برای مکآلترا تعریف شد. از جمله اینکه سال 1960 یک آزمایشگاه نیمهخصوصی توسط دکتر «اورِن» در دانشگاه پنسیلوانیا برای تحقیق بر موضوع ادراک فراحسی تأسیس شد. آزمایشهای غیرانسانی روی زندانیها به قدری تلفات را بالا برد که کمیتهای به نام کمیتهٔ «چِرچ» تشکیل شد و در ظاهر دستور توقف این پروژه را داد.».
کتاب «رازها و دروغها» از هدف پروژهٔ مککافن پرده برداشت
رمالها و جادوگرها به استخدام سیا درمیآیند
بعد از این موضوع، در سال 1964 پروژهٔ «مکسرچ» در سیا تعریف میشود که اطلاعات زیادی از آن در دست نیست. خسروی میگوید: «سال 1966 سیا پروژهٔ «مککافِن» را تعریف میکند. «گوردون تامس» نویسندهٔ آمریکایی در سال 2007 کتابی منتشر کرد به نام «رازها و دروغها». در این کتاب جنجالی تامس میگوید که پروژهٔ مککافن با هدف کنترل قلمروی درونی ذهن تعریف شد. او میگوید در این پروژه با دهها کفبین، فالگیر، رمال و جادوگر مصاحبه شده و آنها به عنوان پژوهشگران پروژهٔ مککافن به استخدام سیا درآمدهاند. ذیل همین پروژه در سال 1972 یک دورهٔ دانشگاهی جادوگری در دانشگاه کارولینای جنوبی تأسیس کردند.
تامس میگوید پروژهٔ مککافن ارتباط بسیار تنگاتنگی با فرقههای مذهبی ساخت سیا (مثل جویندگان) برقرار کرده بود. کمکم این پروژه از کنترل ذهن و بحثهای علوم شناختی خارج شد و به ساحت سحر و علوم غریبه وارد شد.».
«آلبرت استابلباین» جادوگر و درجهدار ارتش آمریکا
جادوگر قهاری که درجهدار ارتش آمریکا بود
چندین شاخه از پروژههای مختلف ذیل مککافن تعریف شد. اما سال 1991 این پروژهها در قالب یک پروژهٔ واحد به نام «استارگیت» در مرکز تحقیقات سری ارتش آمریکا مجتمع شد. این مرکز را یک درجهدار ارتش به نام «آلبرت استابلباین» راه انداخت که خود یک جادوگر قهار بود.
خسروی با بیان این نکات ادامه میدهد: «استابلباین مؤسس مرکز تحقیقات سری ارتش آمریکا و مدیر پروژهٔ استارگیت است. او جادوگران زیادی را استخدام میکند. اما خودش از مسلطین جادوگری و علوم غریبه بوده است. یکی از تمرینهایی که استابلباین به سربازانش میداد این بود که باید میتوانستند با چشم، یک قاشق را کج کنند. او به قدری در این حوزه پیش میرود که در سال 1995 با حساسیتهایی که پیش آمد و گزارشهایی که سازمان سیا مبنی بر کارآمد نبودن پروژهٔ استارگیت منتشر کرد، این پروژه به ظاهر مختومه میشود. کتابی به نام «مردهایی که به بزها خیره میشوند» چاپ میکنند که در آن اشارههایی به استارگیت میشود.».
کتاب «مردهایی که به بزها خیره میشوند» اشارههایی به پروژهٔ «استارگیت» دارد
جمعبندی
بنا بر آنچه در این قسمت گفتیم دگرگونی در جنگافزار در مدار جنگ شناختی با سه رویکرد انجام میشود:
رویکرد عامل، که همان رویکرد تکیه بر دانش شناختی از مغز است.
در رویکرد نیمهعامل با پدیدهای در فعالیتهای نظامی غرب مواجه میشویم که تکیهاش بر علم جَفر و جادوگری است. صدها پروژه در این زمینه تعریف کردهاند. دهها نهاد پژوهشی و دانشگاهی ایجاد کردهاند و هنوز هم با جدیت آزمایش انجام میدهند.
در رویکرد غیرعامل نیز تکیه بر بهرهگیری از موجودات ماورایی است که در قسمت بعد به آن میپردازیم.
ادامه دارد…
منبع: فارس